سینما هم به درد تلوزیون دچار شد

    ساخت< مصیبت نامه> و اشک ریزانبعد از سریال نرگس که اشک ملت را در آورد و حسابی گریه و زاری راه انداخت این بار نوبت <زیرتیغ> است که مردم را جان به لب کند. محمدرضا هنرمند که انگار با سیروس مقدم و رسول ملاقلی‌پور مسابقه <اشک در آوردن> گذاشته است یک قسمت کامل از سریال <زیرتیغ> را به مراسم عزاداری <جعفر( >آتیلا پسیانی) اختصاص داد و آن‌قدر کارش خوب بود که بیننده بیچاره فکر می‌کرد به جای تماشای سریال تلویزیونی به مراسم ختم یکی از دوستانش رفته است!
    لحظه به لحظه یک عزاداری از ضجه‌های دختر جوان مرحوم تا گریه‌های غمگنانه پسرش با دقت به تصویر کشیده شد تا
خدای ناکرده چیزی کم و کسر نباشد! اگر بخواهیم مراسم ختم برگزار شده در زیرتیغ را با عزای مادر نرگس که آن هم سهم به سزایی در خون به جگر کردن بینندگان بخت برگشته تلویزیون داشت، مقایسه کنیم پیروزی با <زیرتیغ> و محمدرضا هنرمند خواهد بود که انصافا بیشتر اعصاب مردم را خرد کرد البته این ماجرای شیوع غم و غصه به یک یا دو سریال و کار خاص اختصاص ندارد و اگر بخواهیم سریال‌های ماه رمضان را هم به مجموعه کارهای غمگین تلویزیون طی ماه‌های اخیر اضافه کنیم خیلی راحت می‌فهمیم چرا کار جدید مهران مدیری (باغ مظفر) برخلاف دیگر کارهایش که بعد از دو، سه هفته پرمخاطب می‌شد از همان قسمت اول مورد توجه قرار گرفت. میان این همه کار مرگ و میردار اگر یک نفر پیدا نشود که مردم را بخنداند همه در خطر افسردگی قرار می‌گیرند! حالا تلویزیون هیچی، این روزها هنر <گریاندن> به سینما هم کشیده شده. رسول ملاقلی‌پور پرچمدار این دگردیسی در سینمای ایران است او با فیلم <میم مثل مادر> رسما جگر ملت را سوراخ کرد! چند نفر در سینما بی‌هوش شدند و چندین نفر هم به اندازه تمام عمرشان اشک ریختند. تازه این در شرایطی بود که می‌گفتند آقا رسول به ملت رحم کرده و چند سکانس بیش از حد غمگین را در تدوین نهایی از فیلم در آورده است!
    اگر فیلم را دیده‌اید پیش خودتان حساب کنید فیلم <گریه‌دارتر> از آنچه دیده‌اید چطور می‌تواند باشد؟

    بدبختی حد و مرز ندارد. این‌که یک آدم باید همه بدبختی‌های دنیا را به دوش بکشد و هر روز یک بلای جدید سرش بیاید چقدر می‌تواند جذابیت داشته باشد؟ این‌که ما یک آدم را سوژه کنیم و بگوییم آی مردم از این بیچاره‌تر وجود ندارد و تازه چنین چیزی را که به جای فیلم <مصیبت‌نامه> است گاهی برداریم ببریم به خارجی‌ها هم نشان بدهیم کجایش جالب است؟ ابوالفضل جلیلی که خود یک کارگردان بین‌المللی است و بیش از تمام کارگردان‌های کشور از جشنواره‌های خارجی جایزه دارد اما هرگز <مصیبت‌نامه> نساخته است حکایت جالبی در مورد همین قضیه تعریف می‌کند: <چند وقت پیش نشسته بودم توی هواپیما که بیایم ایران وسط یک عده خارجی که هیچ کدام هم ذهنیت خوبی به این کشور ندارند. داخل هواپیما برای سرگرم کردن این جماعت فیلمی گذاشته بودند که اسم نمی‌برم اما از اول تا آخر، طرف زنش را کتک می‌زد، بد و بیراه می‌گفت، کارهای عجیب می‌کرد و... حالا شما بیا به این آدم‌ها توضیح بده که در ایران از این خبرها نیست، مگر کسی باور می‌کند؟ من با خودم فکر می‌کردم چرا این‌ها چنین فیلمی را در هواپیما پخش می‌کنند آخر پرواز هم به
مدیرعامل ایران ایر گفتم تو اگر کاری را بلد نیستی قبول نکن آخر این چه فیلمی است؟ اولا که خود من تا حالا پنج بار در هواپیما آن را دیده‌ام ثانیا اصلا به درد اینجا نمی‌خورد و... البته جلیلی فیلم طنز ضعیف را هم مثل فیلم بیش از حد غمگین رد می‌کند. وقتی از او پرسیدیم چرا تعداد فیلم‌های غمگین سینمای ایران رو به افزایش است روی نکته‌ای انگشت گذاشت که خودمان هم به آن فکر کرده بودیم: <واقعیت چیزی است که وجود دارد و آن را می‌بینیم اما حقیقت را نمی‌بینیم. من حقیقت را نمی‌توانم به شما بگویم چون همکاران ناراحت می‌شوند، اما واقعیت را می‌گویم. واقعیت این است که ساختن طنزلودگی، فیلم گریه‌دار و چنین چیزهایی که احساسات مردم را تحریک کند فقط برای جذب بازار است. یک زمان خندیدن خریدار داشت حالا هم کار غمگین می‌فروشد اما من یک سوال دارم پنجاه سال دیگر اگر این فیلم‌ها را تکرار کنیم به کجا می‌رسیم؟ چه پیشرفتی در کارمان حاصل می‌شود؟>
    نظرات جلیلی را خواندید اما خب در میان اهالی هنر افرادی هم هستند که این روند را ستایش می‌کنند. محمدحسین لطیفی که مجموعه موفق <صاحبدلان> را در ماه رمضان روی آنتن داشت و از قضا کار او هم کم و بیش غمگین محسوب می‌شد، رسول ملاقلی‌پور را به خاطر ساخت <میم مثل مادر> شایسته تحسین می‌داند و فیلم‌های این‌چنینی را نیاز امروز جامعه تلقی می‌کند: <این جامعه است که تعیین می‌کند چه فیلمی ساخته شود. یک زمان غم و غصه زیاد شده و مردم می‌خواهند بخندند پس فیلم طنز ساخته می‌شود یک زمان هم مردم می‌خواهند کسی آنها را بگریاند به همین خاطر پول می‌دهند و با پای خودشان به سینما می‌روند که گریه کنند. این مسائل براساس حرکت جامعه از یک نقطه به نقطه دیگر تعیین می‌شود، ممکن است ده سال طول بکشد تا از این نقطه به آن نقطه برسیم ممکن هم هست پنجاه سال طول بکشد در همین ایران چند سال قبل فیلمی مثل <گل‌های داودی> ساخته شد که همین تاثیر را داشت و از مخاطب گریه
می‌گرفت. حالا بعد از حدود 15 سال دوباره به همان نقطه رسیده‌ایم. من از حدود یک سال و نیم پیش چنین وضعیتی را پیش‌بینی می‌کردم و به آقای ملاقلی‌پور تبریک می‌گویم که فرصت را غنیمت شمردند و با ساخت <میم مثل مادر> درایت خود را نشان دادند.>
    اگر استدلال محمدحسین لطیفی را بپذیریم و بگوییم چون مردم پول می‌دهند و می‌روند <میم مثل مادر> را می‌بینند یعنی دوست دارند گریه کنند به یک تناقض می‌رسیم چون همین آدم‌ها یک ماه پیش با پول خودشان به سینما رفتند و با تماشای یک فیلم طنز خیلی معمولی به نام <آتش‌بس> رکورد فروش را تغییر دادند! آتش‌بس فیلم ضعیفی بود اما به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران تبدیل شد بنابراین اگر یک کار طنز اسطقس‌دار روی پرده می‌رفت احتمالا چهار برابر <میم مثل مادر> می‌فروخت و آن وقت دیگر استدلال آقای لطیفی مورد قبول کسی قرار نمی‌گرفت. ما احتمالا به این دلیل بین خنده و گریه گیر افتاده‌ایم که <ژانرهای> سینمایی‌مان محدود است. وقتی نمی‌توانیم در ژانر پلیسی، وحشت، جنایی، درام واقعی، اکشن واقعی و... کار بسازیم یا باید فیلم چیپ روی پرده بفرستیم یا طنز یا دست آخر به دامن بدبختی بیفتیم. خب بعد وقتی همه درها به روی کارگردان‌ها بسته می‌شود و آنان می‌بینند فقط کار طنزشان می‌فروشد، می‌روند سراغ <خنده> بعد هم چند سال می‌گذرد و چندین فیلم اکران می‌شود که مثلا خنده‌دار است اما حتی روی لب بچه مدرسه‌ای‌ها هم خنده‌ای نمی‌نشاند در این وضعیت نوبت می‌رسد به افتادن از آن طرف پشت‌بام و متوسل شدن به اشک و آه!
    در جامعه ایران از یک دهه قبل تاکنون اتفاق خاصی نیفتاده است که فکر کنیم حالا خوشی زیر دل مردم زده و دوست دارند <گریه> کنند. جامعه‌ای که از بسیاری <تفریحات معمولی> محروم است و در عوض تا دلتان بخواهد گرفتاری و مشکل دارد خود به خود <افسرده> می‌شود چه رسد به این‌که در بخش فرهنگی نیز ناخودآگاه به سمت <ناراحتی> برود. ما در این مطلب قصد نقد فیلم <میم مثل مادر> را نداریم صحبت از یک روند تازه و البته نگران‌کننده در سینمای ایران است. آماری که وجود دارد می‌گوید تعداد فیلم‌های غمگین در سینمای ایران <زیاد> شده و این خبر خوشی نیست براساس جدولی که برایتان چاپ کرده‌ایم از ابتدای امسال تاکنون 28 فیلم در تهران اکران شده. از این 28 فیلم 11 تا طنز بوده یا حال و هوای طنز داشته و در مقابل هشت فیلم نیز مخاطبش را به فضایی آکنده از غم می‌برده است. چهارشنبه سوری، وقتی همه خواب بودند، به نام پدر، میم مثل مادر، به آهستگی، تقاطع، باغ فردوس و گیس بریده که توسط
کارگردان‌های صاحب‌نام ایرانی ساخته شده‌اند مجموعه این نگرانی را به وجود آورده‌اند که در آینده نزدیک شاهد افزایش ساخت فیلم‌های ژانر <غصه> باشیم. نگاهی به همین جدول به شما یادآوری می‌کند که سینمای ایران به شدت دچار محدودیت ژانر است یعنی اگر کارگردانی طنز نسازد یا بیچارگی به تصویر نکشد باید برود سراغ فیلم‌های معمولی کم‌فروش که اصولا پیدا کردن ژانر برای آنها دشوار است البته این را هم باید بگوییم که بسیاری از تهیه‌کنندگان و کارگردان‌ها چنین حرفی را از بیخ و بن رد می‌کنند. به عنوان مثال منوچهر محمدی تهیه‌کننده میم مثل مادر اعتقاد دارد فضای کلی سینمای ایران در اختیار شادی است: این‌که می‌گویید کارهای غمگین زیاد شده من اصلا قبول ندارم. فیلم‌هایی را هم که نام بردید (نام فیلم‌های غمگین را برای آقای محمدی گفتیم) ندیده‌ام اما معتقدم هر فیلمی یکی از احساسات بیننده را بر می‌انگیزد. ژانر اکشن، وحشت، غم، پلیسی و... هر کدام یکی از احساسات را تحریک می‌کند و این‌که بگوییم فرمول مشخصی برای غمگین کردن یا شارژ نمودن وجود دارد درست نیست.
    میم مثل مادر هم قصه‌ای ملودرام راجع به یک مادر و بچه‌اش است که تاثیرگذار هم شد، حالا بعضی‌ها متاثر می‌شوند که طبیعی است اما مجموعه عوامل ساخت چیزی را به فیلم نچسبانده‌اند من شخصا احساس کردم در شرایط فعلی طنزها زیاد شده و به چنین فیلمی نیاز است در حالی که قبلا مارمولک را تهیه کرده بودم و همه به آن خندیدند فیلم خوب باید با مردم تعامل برقرار کند بقیه مسائل اهمیت زیادی ندارد. اگر فکر کنیم وظیفه سینما تعامل برقرار کردن با بیننده است باید هالیوود را بسیار موفق بدانیم چون بیشترین تعامل را با مردم دنیا برقرار کرده اما بحث جامعه ایران و عوامل فرهنگ موثر در آن بسیار متفاوت است. ما ملتی داریم که هنوز نمی‌داند تلاش برای <شاد زیستن> به اندازه تلاش برای <زنده ماندن> اهمیت دارد این ملت بیش از نود درصد درآمدش را صرف <زنده ماندن> می‌کند و برای غذایش چندین برابر خندیدن هزینه می‌کند موضوع را از این دریچه ببینیم!
+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.