فروش کلیه در ایران تجارتی تلخ برای تحقق رویاهای شیرین
روی یکی از این پلاکاردها نوشته شده: "عرضه فوری! کلیه برای فروش، مرد جوان، 22 ساله، سالم، نوع خون O، شمار تلفن: ..."
هر سال 1400 ایرانی یکی از دو کلیه خود را می فروشند.
در شعبه تهران مرکز بیماران کلیه، یکی از سازمان هایی که برای تسهیل فروش کلیه ایجاد شده، بخش پذیرش آکنده از جمعیت است.
![]() |
![]() |
خرید و فروش کلیه در ایران تحت نظارت دولت انجام می شود |
در راهروهای باریک و بی رنگ و روی مرکز، مردم صف ایستاده تا فرم ها را پر کنند، به سوالات پاسخ دهند یا تحت آزمایش قرار گیرند و نهایتا زیر عمل جراحی بروند.
جنب و جوش زیادی جریان دارد که تا آستانه هرج و مرج پیش می رود.
صندوق ها شلوغ است، عکس بیماران به کارت های کوچک چسبانده می شود و تلفن ها بی وقفه زنگ می زنند.
![]() |
![]() ![]() |
سر قیمت ها بحث و چانه زنی هست.
بعضی ها از آنچه پایین بودن قیمت ها می دانند ناراحت هستند و با خشم آنجا را ترک می کنند.
مردی می خواهد کلیه اش را بفروشد چون فرزندش در دچار سوختگی شدید شده و برای جراحی او به پول نیاز دارد.
یکی دیگر می خواهد بداند چرا 1250 دلاری را که از دولت طلب دارد دریافت نکرده است.
سومی داد می زند: "کلیه را عملا مجانی می خواهند. انگار دارم گوشت می فروشم."
احساس عجز و درماندگی در آنها کاملا هویداست.
انتظارات بالا
مهرداد 23 ساله گرفتار مشکلات زیاد مالی است.
![]() |
![]() |
در ایران 137 مرکز تبادل و 23 مرکز پیوند کلیه هست |
دو سال پیش او در بخش ساختمان سازی کار می کرد، درآمد ثابتی داشت و قصد داشت ازدواج کند.
اما درست بعد از ازدواج، کارش را از دست داد و تلاش هایش برای یافتن کار بی نتیجه ماند.
بدهی ناشی از هزینه مراسم عروسی اش را پرداخت نکرده و اجاره خانه اش تلنبار شده است.
او که چاره ای نمی دید، تصمیم گرفت یکی از کلیه هایش را بفروشد به این امید که در حدود 7500 دلار دریافت کند.
در کلینیک به مهرداد گفتند که شمار فروشندگان طی یک سال گذشته آنقدر زیاد شده که قیمت ها افت کرده و متاسفانه گروه خونی او هم A است که یکی از فراوان ترین هاست... که قیمت را حتی پایین تر آورده.
به او گفتند که حداکثر 3700 دلار بابت کلیه اش دریافت خواهد کرد.
معامله پیوند
زمانی که مهرداد برای انجام آخرین رشته آزمایش ها به کلینیک بازگشت، مطلع شد که دریافت کننده مناسبی برای کلیه اش پیدا شده.
![]() |
![]() ![]() ![]() |
شیوا، 22 ساله، قبلا تحت عمل پیوند کلیه قرار گرفته بود اما بدنش عضو پیوندی را قبول نکرده و بعد از دو سال از کار افتاده بود.
پدر شیوا هنوز درحال پرداخت بدهی ناشی از پیوند اول است.
بعد از کلی چانه زدن، مهرداد و شیوا سر قیمت توافق کردند.
قرار شد دولت 1250 دلار به مهرداد بپردازد و خانواده شیوا نیز 3000 دلار دیگر به او پرداخت کنند.
این کمتر از آنچیزی است که او به آن امید بسته بود، اما برای پرداختن بدهی هایش کافی بود.
معمولا اعطاکننده عضو پیوندی، نیمی از هزینه را پیش از انجام عمل دریافت می کند اما پدر شیوا وقت تلف می کرد و سعی داشت عمل را عقب بیاندازد.
به نظر می رسید که او نمی توانست پول کلیه را فراهم کند.
دور باطل
با اینکه مهرداد برای پرداخت بدهی اش بی صبری می کرد، اما او و شیوا وقت زیادی را با هم در کلینیک گذراندند و دوستی عمیقی بین آنها شکل گرفت.
![]() |
![]() |
مهرداد و شیوا در جریان این مبادله دوستانی صمیمی شدند |
مهرداد تصمیم گرفت کلیه اش را به شیوا بدهد و پولش را بعد از عمل دریافت کند.
او پیش از عمل اضطراب داشت: "چند شب قبل خواب می دیدم روی تخت عمل هستم. شکمم را باز کردند و گفتند: نگاه کنید، کلیه ندارد!".
دو ماه بعد از عمل، مهرداد و شیوا هر دو سلامت خود را بازیافته اند اما مهرداد با حل مشکلات مالی اش فاصله زیادی دارد.
پول کلیه کمک کرد او بدهی اش را بپردازد و حتی توانست برای خود اتومبیلی برای مسافرکشی بخرد، اما تصادف کرد و خودرو از بین رفت.
مهرداد که بار دیگر بیکار شده در مورد همه حوادثی که برایش روی داده فکر می کند.
او نامه ای را که شیوا در آخرین روز بیمارستان به او داده و در آن او را "فرشته نجات" خود خوانده باز می کند. در نامه آمده است: "امیدوارم بتوانم در تمام عمر به خوبی از هدیه ات مراقبت و احساس کنم که همیشه با من هستی."