صبح چون روی می گشاید مهر . روی دریا سرکش و خاموش . می کشد موجهای نیلی چهر . جبه ای از طلای ناب به دوش . . صبحگه سرد و تر در آن دمها . که ز دریا نسیم راست گذر . گل مریم به زیر شبنمها . شستشو می دهد بر و پیکر . صبحگه، کانزوای وقت و مکان . دلرباینده است و شوق افزاست . بر کنار جزیره های نهان . آن چنان که از گلی دسته . پیش نجوای آبها تنها . وسط سبزه خزه بسته . تنش از سبزه بیشتر زیبا . می دهد پای خود تکان، شاید . که کند خستگی ز تن بیرون . بالهای سفید بگشاید . بپرد در برابر هامون . بپرد تا بدان سوی دریا . در نشیب فضای مثل سحر . برود از جهان خیره ما . بزند در میان ظلمت پر . برود در نشیمن تاریک . با خیالی که آن مصاحب اوست . در خط روشنی چو مو باریک . بیند آن چیزها که در خور قوست . |