778899-ایران- شیراز: بادرود به گفتارشیرینت , این شعر دردغربت را بتو هدیه میکنم . " درد غربت من " , رهایم کن از این زندان / نجاتم ده زنان , مردان - که مردم من دراین غربت / میان اینهمه رندان - رهایم کن ازاین حسرت / نمی خواهم من این فرصت - ببین غربت چه ها کرده / دریغ از یار وهم صحبت - رهایم کن , که پردردم / زدل اهی کشم هردم / من این شبهای غربت را / ببین بیهوده سر کردم - نه عشق جاودانی را / نه حتی یک نشانی را / شدم راضی به جان کندن / نخواهم جان فشانی را - برادر با برادر بد / دورنگی های صد در صد / چه بود اخر گناه من / که اینسان برسرم امد - کمک کن تا رها باشم / رها از این بلا باشم / که باز اجز وطن جویم / به غمها مبتلا باشم پاینده ایران |