برنامه چمدان : 'آن شب من و خواهرم طعم غربت را چشیدیم'

پویا و پرستو رضایی در کودکی به همراه پدر و مادرشان به آمریکا مهاجرت کردندپویا زمانی را حدود یک سال پیش از طریق وبسایت نوش‌تیوب شناختم.
وبسایتی که عکس صفحه اصلی‌اش مرا به یاد بازارچه میوه و تره‌بار میدان تجریش می‌انداخت.
 
چندی بعد توصیف تلاش‌های او برای مستندکردن دستورهای خانوادگی پخت غذا را از نجمیه باتمانقلیچ، مدرس و محقق آشپزی شنیدم.
 
غذا محور اصلی آشنایی ما بود. هر بار به پیشنهاد پویا به کافه‌ها و رستوران‌هایی که ویژگی خاصی داشتند و خارج از جریان عمومی بازار غذا بودند می‌رفتیم و ضمن آشنایی با فلسفه راه‌اندازی آن کافه یا رستوران، با هم در مورد داستان مهاجرت پویا گپ می‌زدیم.
 
یک بار به یک کافه اتیوپیایی در شرق واشنگتن رفتیم. جایی که پاتوق راننده تاکسی‌های اهل اتیوپی بود و قهوه اتیوپیایی هم دم می‌کرد.
 
بار دیگر به یک چای‌خانه سنتی چینی رفتیم؛ روی زمین نشستیم و چای "هشت گنج" نوشیدیم که کشمش هم داشت.
 
آخرین بار همین هفته پیش به یک کافه مدرن هندی رفتیم. همیشه این عادت شیر اضافه کردن به چای که در هند و پاکستان مرسوم است برایم عجیب بود و تصور می‌کردم چای را قبل از نوشیدن باید مثل آب 'شفاف و زلال' دید، اما چایی که قهوه‌چی کافه پنساری با شیر، زنجبیل، دارچین و دیگر ادویه‌جات هندی دم کرده بود یکی از گواراترین نوشیدنی‌هایی بود که به عمرم امتحان کرده بودم.
 
با وجود این، محور اصلی آخرین گپ ما غذا و فرهنگ و رسوم یا داستان مهاجرت پویا نبود.
 
پویا از اوایل تابستان گذشته پروژه جدیدی را شروع کرده. او که سال‌ها سابقه نجات غریقی در سواحل جنوب کالیفرنیا را دارد، در جستجوی راهی بود که خودش را به سواحل ترکیه یا یونان برساند و به عنوان ناجی غریق به پناهندگانی که با قایق به دل امواج دریای اژه می‌زنند کمک کند.
در این چند ماه، برایش از یکی دو نفری که می‌دانستم در ترکیه برای کمک به پناهجویان فعالیت می‌کنند اطلاعات جمع‌آوری کردم. با یکی از موسسان یک انجمن مردمی که در آمریکا برای کمک به پناهجویان در ترکیه تشکیل شده مرتبطش کردم. او هم هم‌زمان با نجات غریق‌ها و همکاران سابقش در تماس بود تا بهترین راه را پیدا کند.
"با خیلی‌ها مشورت کردم. اول تصمیم گرفتم به ترکیه بروم اما همه می‌گفتند به علت باندهای قاچاق انسان و فساد دولتی و پلیس، ترکیه خیلی مناسب نیست و دوم این که همه پناهجوها به سمت یونان می‌روند."
پویا دوشنبه هفته گذشته (اول فوریه) به سمت یونان پرواز کرد. مقصد نهایی او جزیره لزبوس بود. جزیره‌ای که میان آن و ترکیه تنها یک آبراه باریک قرار گرفته و یکی از اصلی‌ترین مقصدهای قایق‌های پناهجویان برای رسیدن به اروپاست.
"با دوستان قدیمی و ناجی غریق‌های سواحل کالیفرنیا نقشه جزیره لزبوس را بررسی کردیم؛ صخره‌های آن و جنس آب و موج‌هایش را. همزمان با یک سازمان دواطلبی در یونان در تماس بودم. متوجه شدم ناجی غریق‌های داوطلب از اسپانیا، استرالیا و دیگر کشورها به لزبوس رفته‌اند و آنجا تیم‌های امداد و نجات مردمی تشکیل داده‌اند."
پویا بعد از دیپلم سال‌ها در سواحل سن‌دیگو به کار امداد و نجات پرداخته است. عکس‌های آن دوران را که نشانم می‌دهد، بی‌اختیار به یاد سریال معروف بِی‌واچ می‌افتم. سریالی که در آن دختران و پسران زیبارو و خوش‌اندام با مایوهای قرمز رنگ ناجی غریق سواحل جنوب کالیفرنیا بودند.
"جنوب کالیفرنیا یکی از شلوغ‌ترین سواحل دنیا را دارد. هم‌زمان جغرافیای این سواحل هم در نقاط مختلف کاملا متفاوت است؛ یک جا ساحل شنی و جای دیگر ساحل صخره‌ای است. برای همین هم آموزش نجات غریقی در کالیفرنیا، کمی مفصل‌تر از بقیه نقاط دنیاست. ما علاوه بر آموزش نجات غریق، آموزش نجات صخره، غواصی و حتی تا حدودی آموزش پلیسی هم می‌بینیم. در سواحل شلوغ، نجات غریق‌ها برج دیدبانی دارند؛ چیزی شبیه برج کنترل فرودگاه. از آنجا هم دریا و هم ساحل را زیر نظر دارند و مسئولیت هماهنگی تیم‌های اورژانس، پلیس و آتش‌نشانی هم با نجات غریق سرپرست ساحل است."
پویا رضایی (نفر دوم راست) برای سالها عضو تیم نجات غریق شهر دلمار کالیفرنیا بودپویا وقتی ۱۰ ساله بود به همراه پدر، مادر و خواهر کوچکترش، پرستو، از ایران مهاجرت کرد. مسیری که خانواده رضایی برای رسیدن به آمریکا طی کرد بسیار شبیه همان مسیری است که این روزها پناهجویان سوری، افغان و ایرانی طی می‌کنند؛ یعنی ابتدا به ترکیه می‌روند، بعد به اروپا و در نهایت شاید آمریکا.
"پرستو ۱۸ ماه از من کوچکتر است. البته به تصاویر دلخراش قایق‌های واژگون شده پناهجویان که نگاه می‌کنم، ما اصلا چنین سختی‌هایی نکشیدیم. اما از طرفی، وقتی کودک هستی چون ابعاد حادثه را کاملا درک نمی‌کنی بنا بر این با هر واقعه‌ای دچار حداکثر اضطراب و وحشت می‌شوی. برای همین هم بخش مهمی از تصمیم من برای رفتن به یونان، به 'توفان احساسی' مربوط می شود که از تابستان تا حالا با آن در گیرم. تجربه مشترکی که با این کودکان داشته‌ام به من اجازه نمی‌دهد از کنار این اخبار بی تفاوت بگذرم."
پویا هرگز به ایران بازنگشته. او کمی با زحمت فارسی حرف می‌زند. با وجود این، ، یکی از دلایلی که او را برای کار داوطلبی به یونان دعوت کرده‌اند همین زبان فارسی است. از او پرسیدم اگر پناهجویان فارسی زبان از ملیت او بپرسند چه پاسخ خواهد داد.
 
"به آنها می‌گویم من یک آمریکایی‌ام با فرهنگ ایرانی. این یک واقعیت است که من متولد ایرانم اما در آمریکا پرورش یافته‌ام. طرز فکر من اینجا شکل گرفته. عاشق فرهنگ و زبان ایرانی هستم اما ناسپاسی خواهد بود اگر آنچه در آمریکا به من داده شده را نادیده بگیرم. این به معنی آن که همه چیز اینجا گل و بلبل بوده نیست. اما هر آنچه امروز هستم، اینجا پرورش یافته. اگر روزی قرار شود به ایران بازگردم با خودم یک مایو شنا می‌برم و تجارب زندگی‌ام؛ تجاربی که زمینه فرهنگی و زبانی آن از ایران است اما با امکانات آمریکایی پرورش یافته."
 
"یادم هست چند ماهی بود که به آمریکا رسیده بودیم. مادرم باردار بود. یک شب دچار خونریزی شد و متوجه شدیم که بچه متاسفانه افتاده. آن شب را به وضوح به یاد دارم. ساعت دو نیمه شب باید می‌رفتیم بیمارستان. دکتر اورژانس که اتفاقا ایرانی هم بود، کارهای اولیه را کرد و خون‌ریزی مامان متوقف شد. اما بعد او را با برانکارد به راهروی بیمارستان منتقل کردند و گفتند تا هزینه درمان را واریز نکنیم، مداوا را پی نخواهند گرفت. آقای دکتر عذرخواهی کرد اما گفت کاری از دستش بر نمی‌آید."
 
"مادرم در همان وضعیت تلاش می‌کرد به من و پرستو دل‌داری دهد. در آن ساعات نیمه شب، در خیابان‌ها از خودپردازها پول نقد جمع می‌کردیم تا هزینه بیمارستان را جور کنیم. آن شب، من و پرستو ترس و وحشت یک کودک مهاجر را لمس کردیم. همچنین بی‌کسی و تنهایی یک خانواده مهاجر را هم تجربه کردیم."
 
با پویا طی یگ هفته گذشته در تماس بودم. او قبل از رفتن به یونان، با کمپینی که روی اینترنت به راه انداخته بود و با کمک خواهرش، توانسته بود مقداری کمک نقدی جمع و جور کند و یک تخته نجات خیلی مخصوص خریداری کند. تخته نجاتی که بادی بود و به راحتی در یک کوله پشتی حمل می‌شد و همزمان می‌توانست چند نفر را نجات دهد.

پویا دوشنبه گذشته از واشنگتن دی‌سی به سمت یونان حرکت کرد
او از چند روز پیش به عنوان نخستین فارسی زبان به تیم نجات غریق‌های جزیره لزبوس پیوسته است"خیلی تحقیق کردم. متوجه شدم عملیات نجات در لزبوس با آنچه ما در یک ساحل معمولی داریم بسیار متفاوت است. در سواحل لزبوس شما یک دفعه حدود ۳۰ غریق دارید و فرصت ندارید که یکی یکی شنا کنید و آنها را به خشکی برسانید. آب سرد است و خیلی زود عضلات غریق را ضعیف می‌کند. این تخته نجات کنارش چند دستگیره دارد و همزمان چند نفر می‌توانند از آن آویزان شوند تا قایق نجات برسد یا ناجی غریق با طنابی که به تخته وصل شده آنها را آرام آرام به سمت ساحل بکشد."
 
آخرین تماسم با پویا همین دیشب بود. به او خبر دادم که 'چمدانش' در چشم انداز بامدادی صبح امروز (پنجشنبه) از رادیو پخش خواهد شد. جواب داد ناجی غریق شیفت شب است و تا صبح بیدار، بنا بر این با وجود اختلاف ساعت، اگر اتفاقی نیفتد، می‌تواند برنامه را زنده گوش کند.
 
سپیده دم به وقت یونان بود که پیغام داد مشغول درست کردن چای برای صبحانه است.
"جای شما خالی یک چایی 'زلال و شفاف' دم کردم."
 
گفت خوشبختانه چهارشنبه شب حادثه‌ای روی نداده و او پست دیدبانی را تحویل داده و عازم پایگاه است.

گفتگوی پویا رضایی با برنامه رادیویی چمدان
+35
رأی دهید
-6

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۵۴
    arash_oslo - اسلو، نروژ

    درود به انسان دوستیت هموطن
    0
    39
    شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۸
    liberté - مونترال، کانادا
    داستان حسین کرد شبستری تعریف کرده نویسنده بعد یک خلاصه اون بالا نذاشته ملت وقتشون تلف نشه.
    9
    11
    شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۸
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.