اینجا ونیز نیست ! کوچه های اهواز است بعد از یک بارندگی!

[::Ghooloo - آبادان، ایران::]. خاطره از چى؟ اینکه صد تومنى رو لاى کاغذ ساندویچ پیدا میکردید و نعره مرگ بر شاه سر میدادید؟

[::دایره مینا - کراکف ، لهستان::]. چه ربطی به این مقاله داره؟

[::Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان::]. ربط اش این است که آقایی به نام هاله با آقای الهام ! و به همراهی الهام خانم! درون قایق نشسته بودند که آقای گودرزی را دیدند که به سمت خانهُ شقایق خانم می رفت و با او چاق سلامتی و احوالپرسی کردند ! بقیه داستان را از سایر کاربران بشنوید !

[::Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا::]. خاطرات زمان جنگ آفتابه همایونی! زمانی که تو آفتابه به دست جای نرم و گرم آروغ وطن پرستی میزدی ما از پشتیبانی اهواز تانکرهای آب و آذوقه را سر راه به پادگان امام حسین و بعد با تویوتا لنکروزها به خط مقدم و جبهه ها میرساندیم و با تمام خطرات عشق به سرزمین و وطن پرستی را از رزمندگان غیور میدیدم! زمانی که تو آب بینی ت را نمیتوانستی بالا بکشی ایرانی های غیور این سرزمین از همه چیزشان مایه میگذاشتند و از پادگان مالک اشتر لشکرکشی میکردند تا بی غیرتهای مفتخوری خارج کشور دستمال به دست فقط شعار بدند! زمانی که تو حتی سایه خودت را میدیدی ....هموطنانی که با شهامت و دلیری جلوی تانکهای دشمن با کلاش و آر پی جی ایستاده بودند و تن زخمی این شیردلان را از منطقه به بیمارستانهای اهواز میرساندیم تا ترکشها را از تنشان خارج کنند یا به خانواده هایشان اطلاع دهیم که زخمی یا جان باختند! میدانم فهم اینجور چیزها واسه آدمهای بزدل و نوکرصفت سخت است واسه همین بیشتر توضیح نمیدم چون میترسم یا نشعگیت بپره یا زیادی بزنی سنکوب کنی ... عقل جان

اهای مردم توجه مسئولین را دیدید؟حالا فردا روز رای دادن صبح سحر شناسنامه بدست بدوبدو پشت در حوض رای گیری تو صف.خدایا ایکاش بجای محافظت این چاه های نفت خارجی که بما عطا فرمودی,نیم کیلو عقل بیشتر میدادی