۱۵۰ تا دیگه جوک بالای ۱۸

351- رشتیه میاد خونه میبینه یه یارو رو زنشه، چتر یارو هم اون بغل تخته. ور میداره چتر یارو رو میشکنه، میگه: ایشالله وقتی میخوای بری بارون بیاد!

352- یه زنه انگلیسیه و یه ترکه تو آسانسور بودن. زنه شروع میکنه لخت شدن و به ترکه میگه: یه کاری کن که احساس کنم واقعاً زنم، ترکه هم شروع میکنه لباساشو در میاره، بعد میندازدشون جلوی زنه، میگه: اینا رو بشور بعد هم اتوشون کن!

353- ترکه تو قایق بوده تو دریا یه دفعه یه پری ماهی میاد بهش چشمک میزنه. ترکه میگه: جل الخالق! ما اسب‌ماهی دیده بودیم، سگ‌ماهی دیده بودیم، فیل‌ماهی‌ دیده بودیم، اما دیگه جنده‌ ماهی ندیده بودیم!

354- ترکه تو یک دهی دکتر بوده، میخواسته به یک زنه آمپول بزنه. زنه ازین شلیته‌های لایه لایه پاش بوده، هرچی ترکه دامناش رو بالا میزده، تموم نمیشده. آخر ترکه شاکی‌میشه به زنه میگه: ببخشید خانم، کون شما صفحه چنده؟!

355- به رشتیه میگن: شما تا حالا تو صف کسی رو هول دادین؟ میگه: نه، ولی یه بار هول شدم تو صف دادم!

356- یارو میره دیوونه خونه میبینه همه تو صف واستادن دارن یکی‌یکی تو یه سوراخه نگاه میکنن بعد دوباره میرن ته صف وامیسن. یارو کنجکاو می‌شه ببینه تو سوراخه چه خبره، خودش هم میره تو صف وامیسه و تو سوراخه رو نگاه میکنه هیچی نمیبینه، یه بار دیگه تو صف وامیسه بازم هیچی نمیبینه،‌ از یکی میپرسه: شما چی رو نگاه میکنین؟ من که هر چی نگاه میکنم هیچی نمیبینم. یارو بهش میگه: برو بابا دلت خوشه! ما دو ساله داریم این تو رو نگاه میکنیم هنوز هیچی نمیبینیم، تو میخوای با دو بار نگاه کردن چیزی ببینی؟!

357- ترکه رشتیه رو تو خیابون می‌بینه، بهش میگه: سلاااام اکبر آقای گل! رشتیه میگه: دیگه سلام بی سلام، خانم مُرد!

358- ترکه داشته با خدا حرف میزده، میگه: خدایا حالاکه به ما عقل خر دادی، لااقل کیر خر هم میدادی!

359- به یه رشتیه میگن: خانمت با پنج تا مرد سبیل کلفت سوار یه پیکان بودن داشتن تو یه سر بالایی میرفتن. رشتیه میگه: بابا ایوالله! این پیکانای سری جدید عجب موتوری دارند!

360- بچه قزوینیه صبح پامیشه به باباش میگه: بابایی، بابایی! مامان دیشب جایی میخواست بره؟ 361- قزوینیه میگه: نه بابا‌جان. بچهه میگه: پس چرا هی بهش میگفتی برگردعزیزم، برگرد عزیزم!

362- رشتیه هر روز که بقال سر کوچشون رو میدیده، یارو بهش میگفته: سلاااام اسمال آقای بی‌غیرت! دو سه هفته‌ای این قضیه تکرار میشه، رشتیه همچین بگی نگی بهش بر میخوره، یه شب به زنش میگه: خانم شما روزها ما نیستیم چکار میکنی؟ این اصغرآقا بقال هی به ما میگه بی‌غیرت. زنش میگه: هیچی بابا، تو بهش محل نگذار، اینا به تو حسودیشون می‌شه. رشتیه فردا دوباره از در مغازه یارو رد می‌شده، بقاله بهش میگه: سلااااام اسمال آقای بی غیرت دهن‌ لق!

363- از ترکه می‌پرسن: از چه رنگی خوشت میاد؟ میگه: از قهوه‌ای نوک ممه‌ای!

364- رشتیا تو تظاهرات شعار میدادن: این تن شهادت خوایه، زناشون هم میگفتن: پس ما‌ها رو کی گایه!

365- توی یکی از پارکهای اصفهان، یک دختر وپسری خلوت کرده بودن. دختره روی پیشونیشو اشاره میکنه، میگه: اینجام درد میکوند. پسره میگه بیا ماچش کنم خوب شه. ماچ میکنه و دختره میگه: آخیش خوب شد. دوباره دختره دست میگذاره رو لپش میگه: اینجام درد می‌کوند. باز پسره ماچ میکنه و خوب میشه. همینجور میرن جلو تا میرسن به لب دختره. تا پسره میخواد ماچ کنه تا خوب شه یهو باغبونه از پشت بوته‌ها سرشو بلند میکنه میگه: دادا، اگه ماچت شفا میدد این بواسیر ما هم درد میکوند، یه فکری به حالش بکون!

366- رشتیه میاد خونه میبینه بچه‌ها حسابی شلوغ پلوغ کردن. می‌گیره همه رو میزنه و ساکتشون میکنه بجز یکی که اصلا هیچی بهش نمی‌گه. رفیقش بهش میگه: بابا چرا اینقدر بین بچه‌هات فرق میگذاری؟ رشتیه میگه: آخه اون یکی سیده!

367- ترکه مادر پدرشو میکشه، ازش می‌پرسن: چرا این بدبختا رو کشتی؟ میگه: بعد از چهل سال به رابطه کثیفشون پی بردم!

368- رفیق ترکه خیلی خانوم باز بوده، ترکه ازش میپرسه: آخه تو چی کار میکنی که هی چپ و راست خانوم بلند میکنی؟ به ما هم یاد بده. رفیقش میگه: بابا کاری نداره که، بیا بریم تا بهت یاد بدم. سوار ماشین میشن میرن جلو پای یه زنه آخر تیکه ترمز میکنن، رفیقش به زنه میگه: معین جدید رو شنیدی؟ زنه میگه: نه. میگه: بیا من برات بگذارم. خلاصه زنه رو سوار میکنه و میبره خونه تا دسته میکنه، ترکه هم خیلی تحت تاثیر قرار میگیره. چند روز بعد با ماشین میره جلوی یه خانومه نگه میداره، میگه: معین جدیدی رو شنیدی؟! زنه میگه: نه. ترکه میگه: نشنوی‌ها! مـی‌کُـننت!

369- دختره با دوست پسرش توپارک بوده، یه دفعه بابای دختره میاد، دختره هول میکنه. پسره بهش میگه: بابا چرا نگرانی؟ بابات که منو نمیشناسه، بگو داداشمه!

370- رشتیه شب عروسیش بوده، بهش غذا نمیرسه. خیلی شاکی میشه و تا آخر همینجور اخماش تو هم بوده. آخر شب میشه بهش میگن: بیا بروتو حجله، عروس خانم منتظره. رشتیه با همون اوقات تلخ میگه: هر پدرسگی که کبابشو خورده، بیاد کُسشم بکنه!

371- تو کرمانشاه رسم بوده که شب عروسی یه ویلن‌زن میاوردن که دم حجله در ضمن اینکه عروس و داماد کارشونو می‌کنن، یه آهنگ آروم بزنه. یک بار عروسی یک بابایی بوده، خلاصه عروس و داماد می‌رن تو حجله مشغول می‌شند و جناب ویلن‌زن هم تو اتاق بغلی شروع میکنه یه اهنگ آروم میزنه. بعد یهو ویلن زنه یادش میاد که دیرش شده و باید یه جا دیگه هم بره، شروع میکنه یه آهنگ تند میزه که زود تموم شه. همینجور که داشته تند تند می‌زده، ‌یهو داماد خیس عرق میاد بیرون، نفس زنان میگه: مُرد! خوب شد؟!

372- قزوینیه میره آمریکا، وقتی برمیگرده دوتا بچه با خودش میاره، یکی سفید یکی سیاه. ازش می‌پرسند: این سیاه رو دیگه برا چی اوردی؟ میگه: بالام‌جان این واسه ماه محرمه!

373- زنه میره میوه فروشی، میگه: آقا خیار کیلو چنده؟ یارو میگه: دویست پنجاه تومن. زنه مانتو شو باز میکنه، میگه:حالا چنده؟ یارو میگه: دویست تومن! زنه پیرهنشو درمیاره، میگه: حالا چند؟ یارو میگه: صد و پنجاه تومن! زنه دامنشم درمیاره میگه حالا چند؟ یارو میگه صد تومن! خلا صه زنه همینجوری لباساشو در میاره یارو هم میگه: پنجاه تومن، بیست تومن، ده تومن، پنج تومن، چهار تومن، سه تومن، دو تمون، یه تومن،..آااااه!.... دویست و پنجاه تومن!

374- پیر زنه میره دارو خونه همینجور که داشته یه خودش میپیچیده میگه: (آه!) اقا (آه!) کیر (آی!) مصنوعی (آه!) دارین (آ..ه)؟ یارو میگه: آره. زنه میگه: وای مادر (آه!) الهی (آاا..ه!)پیر شی (آه) چطوری (آه!) خاموش میشه؟!

375- یارو میره کس مصنوعی میخره، میبره خونه، دو سه بار حال میکنه و آبش میاد، بعد میخواد در بیاره میبینه نمیشه، هر کار میکنه که دستگاهه ول نمیکرده. زنگ میزنه به شرکت سازنده میگه: آقا (آه!) این کس مصنوعی شما (آه!)چه جور خاموش (آااه!)میشه؟! یارو میگه اون دکمه قرمز رو بزن خاموش میشه. طرف میگه: (آه!)زدم ولی (آه!) خاموش نشد(آه)! یارو میگه خوب آبیه رو بزن. طرف میگه: (آه!) زدم ولی (آه!) خاموش نشد(آااه)! بعد یارو می‌پرسه: ببخشید شماره سریال این دستگاه شما چیه؟ مرده جواب میده: (آه!) چهارده (آآه!) صدوسی و دو. یارو میگه: آقا شما اشتباه بردین، اینی که شما خریدین شیر دوش هفده لیتریه، تا هفده لیتر ندوشه ول نمیکنه!

376- رشتیه شب عروسیش بوده، رفیقش میبینه داره دم حجله قدم میزه. بهش میگه: بابا برو تو عروس خانم منتظره، چرا اینجا واستادی؟! رشتیه میگه: والله ما یه بفرما به باجناق زدیم، رفته تو هنوز درنیومده!

377- یک بابایی پسرش تو قزوین گم میشه، میره پاسگاه گذارش میده. بهش میگن خوب مشخصات پسرتون چیه؟ میگه: هشت سالشه، تپله، موهاش بوره، چشاش آبیه، یک شلوار کوتاه هم پاشه. یارو افسره تو میکروفون میگه: به کلیه واحدها، برادرا توجه کنن، یه تیکه گم شده.. آاااه!

378- یه زن آامریکایی و یک زن انگلیسی و یک زن حزبل تو جزیره آدم‌خورا گیر می‌کنند. آدم خورا به آمریکاییه میگن: باکونبا یا مردونگا (بکنیمت یا بکشیمت)؟ میگه: باکونبا. میکننش بعد ولش میکنن. انگلیسه هم میگه باکومبا، اونم میکنن، ولش میکنن. میرسن به حزبله، میگن: باکونبا یا مردونگا؟ زنه میگه: مردونگا، مردونگا! یارو هم میگه: اونقدر باکونبا تا مردونگا!

379- به ترکه میگن یه جمله بگو توش کیر باشه، میگه: کس ننت!

380- یارو سبیل کلفته داشته تو یک جمعی تعریف میکرده که آره ما با کاروان داشتیم میرفتیم، یه دفعه راهزنا ریختن همه ملت رو یا کشتن یا کردن! بعد نگاه میکنه می‌بینه بقیه دارند چپ چپ نگاش می‌نند، برمیگرده میگه: البته ما رو کشتن!

381- یارو میره قزوین و بر میگرده. ازش می‌پرسند: چی شد، بلایی سرت نیومد؟ کاریت نکردن؟ میگه: نه بابا خیلی هم خوب بود. ما رو بردن خونشون، بهمون غذا دادن، شب هم با هم نشستیم عرق خوردیم و خلاصه خیلی هم حال داد. بهش میگن: بابا خوب فکر کن ببین کاری باهات نکردن؟ یارو دوباره میگه: نه والله، هیچی نشد، من که چیزی یادم نمیاد... آهان! فقط یک چیزیو من آخر نفهمیدم، من همیشه وقتی عرق میخوردم فردا صبحش سرم درد می‌گرفت، این دفعه نمیدونم چرا فرداش کونم درد می‌کرد؟

382- یک زنه از طبقه دوازدهم میفته، طبقه نهم یکی میگیردش، میگه یه لب بده تا نجاتت بدم. زنه میگه: نه! نمی‌خوام، ترجیح میدم بمیرم! یارو هم ولش میکنه. بعد میرسه طبقه هفتم، یکی دیگه میگیردش، میگه: یه دور بده تا نجاتت بدم. زنه دوباره میگه: نه، ولم کن مگه من جندم؟! یارو هم ولش میکنه. به طبقه پنجم که می‌رسه، یکی دیگه میگیردش، بهش میگه اگه ساک بزنی نجاتت میدم. بازم زنه میگه نه، یارو هم ولش میکنه. می‌رسه طبقه سوم، یک ترکه میگیردش، زنه با خودش میگه این دفعه اگه ولم کنه دیگه کارم تمومه. میگه: هر چی بخوای بهت میدم، لب میدم، کون میدم، ساک میزنم! تو رو خدا منو نجات بده. ترکه هم هولش میده میگه: گمشو! زنیکه جــنــده!

383- ترکه جنده بلند کرده بوده داشته تو ماشین میبرده، نیرو انتظامی جلو شو میگیره. سربازه به زنه میگه: خواهر پیاده شو. ترکه برمیگرده میگه: خواهرته؟! بدبخت جـــنـــده ‌ست!

384- دختر رشتیه یه دوست پسر داشته هر شب میومده خونشون ترتیب دختر رو میداده. خونه دختره این جور بوده که از دم پنجره اول دختره میخوابیده بعد برادره، بعد مادره، آخر هم رشتیه. پسره هم هر شب از پنجره میومده همون اول ترتیب دختره رو میداده و میرفته. یه شب رشتیه با زنش دعواش میشه، زنه قهر می‌کنه میاد کنار پنجره میخوابه. شب طبق معمول، پسره از پنجره میاد تو، همون اول میپره رو زنه و شروع میکنه کردن، یه دفعه میبینه، اه! این که دختره نیست! در میاره و میپره رو دختره. رشتیه پامیشه به پسرش میگه: بابا جان بدو در ریم، یه یارو اومده از اون جلو همینجور داره میکنه میاد جلو!

385- رشتیه میخواسته خونشو بفروشه، داشته خونشو به یکی نشون می‌داده،میگه: این اتاق دخترمه، دراتاق رو باز میکنه میگه: این دخترمه، میبینه یکی هم رو دخترشه، میگه اینم دامادمه! بعد میگه: اونم اتاق خواب خودمونه، در و باز میکنه، میگه: این خانممه،... اونی هم که روخانومه خودمم!

386- قزوینیه میاد خونه، میگه: خانم یه خبر خوب دارم یه خبر بد، کدومشو اول بگم؟ خانمش میگه: اول خبر بد رو بگو. قزوینیه میگه: بچمون کونی شده! زنه ناراحت میشه میزنه تو سرش و گریه میکنه. بعد از یک مدت گریه زاری، میگه: خوب حالا خبر خوبت رو بگو. قزوینیه میگه: ولی نمیدونی چه کـونـی شده!

387- ترکه سر مرز یه عراقیه رو اسیر میگیره. همینجور که داشته میبردتش، یه دفعه یه خمپاره میخوره بغلشون دست عراقیه کنده میشه. عراقیه میگه: بگذار من این دستمو بندازم تو کشور خودم. ترکه دلش می‌سوزه، میگه باشه. یکم دیگه میرن، دوباره یه خمپاره میخوره اون یکی دست عراقیه هم کنده میشه. باز عراقیه میگه بگذار من این دستم رو هم بندازم تو وطن خودم، ترکه هم میگه باشه. بعد یه ترکش دیگه میخوره پای عراقیه هم کنده میشه، ورش میداره میندازه اونور مرز. یه دفعه ترکه تفنگ رو میذاره روشقیقه یارو میگه: هوی! فکر نکن من ترکم نمیفهمم، کم‌کم داری فرار میکنی‌ها!

388- ترکه داروخونه میزنه،‌ رو درش می‌نویسه: فروش نوار بهداشتی با نصب در محل!

389- عربه و مسیحیه میخواستن همدیگه رو بکنن. اول مسیحیه میاد بکنه، عربه میگه: یا عیسی مسیح! مسیحیه هم وقتی اینو می‌شنوه به احترام مسیح،‌آروم میکنه. بعد نوبت عربه میشه، مسیحیه میاد همون کلکو به عربه بزنه، میگه:یا علی! عربه هم میگه: علی یارت! تا دسته یارو رو میکنه!

390- ترکه تو جبهه ترکش میخوره جفت تخماش کنده میشن. میره دکتر، یارو براش یه تخم از چوب میگذاره یکی از آهن. چند سال میگذره، ترکه ازدواج میکنه و بچه دار میشه. یه روز تو خیابون دکتره رو میبینه، دکتره بهش میگه: خـوب، چطوری؟ بچه‌ها چطورن؟ ترکه میگه: آقای دکتر! پینوکیو خوبه ولی اون ترمیناتوره خیلی اذیت میکنه!

391- ترکه عقب عقب راه میرفته، ازش می‌پرسند: چرا اینجوری راه میری؟ میگه:آخه بچه‌ها میگن از پشت شبیه آلن دلونی!

392- رشتیه تو جنگ تیر میخوره کیرش کنده میشه، براش یه کیر چوبی میگذارن. شب عروسیش همین که میاد با عروس خانوم مشغول کار خیر شه، یهو کیره میشکنه. زنه بهش میگه: کیرش چوبی بود؟! رشتیه میگه: ‌نه چوبش کیری بود!

393- ترکه میخواسته بره بهشت زهرا، ‌گل گیرش نمیاد کمپوت می‌بره!

394- پسره به باباش میگه: بابا جگر پا داره؟ میگه: نه پسرم. پسره میگه: پس چرا دیشب هی میگفتی جیگر لا پاتو وا کن!

395- ترکه میره به یکی خبر مرگ مادرش رو بده، بهش میگه: یه شتری بود که در خونه همه میخوابید!؟ یارو میگه: خوب؟ میگه: این دفعه رو ننه تو خوابید!

396- یارو میره تو اداره کون گشادا می‌خواسته استخدام شه. جلوی در ورودی، ‌دربون اونجا ازش می‌پرسه: ببخشید میتونم کمکتون کنم؟ یارو میگه: من می‌تونم یک گلابی درسته رو بکنم تو کونم! می‌خوام اینجا استخدام شم. دربونه بهش می‌گه: ‌برو خدا پدرتو بیامرزه، من می‌تونم یک توپ فوتبال رو بکنم تو کونم، ‌اینجا دربون شدم! یارو گوش نمی‌ده میره تو. منشی دفتر ازش‌ می‌پرسه: ‌چی‌کار می‌تونم براتون بکنم؟ باز یارو جریان گلابی و استخدام رو میگه. منشیه میگه: من می‌تونم یک صندلی رو بکنم تو کونم، ‌اینجا منشی شدم! فکر نکنم اینجا استخدامتون کنند،‌ ولی به هرحال باید با آقای معاون دوم صحبت کنید. یارو میره‌ تو دفتر معاون،‌ می‌بینه داره یک کاناپه رو می‌کنه تو کونش! میگه:‌ اَااه! تو یک کاناپه رو می‌کنی تو کونت،‌ تازه معاون دوم شدی، پس رئیستون دیگه چه کون گشادیه؟! معاونه میگه: هیس!‌ ما الان همه تو کون رئیسیم!

397- به ترکه میگن: یه پستاندار پرنده نام ببر، میگه: مهماندار هواپیما!

398- دختره قزوینیه میره پیش باباش، میگه: بابا میخوام برم بیرون. قزوینیه میگه: نمیشه، ‌نصفه‌شبی چه معنی داره دختر بره تو خیابون؟! دختره میگه: ‌بابا بذار برم دیگه. قزوینیه میگه: نه،‌ نمیشه. خلاصه دختره اونقدر اصرار می‌کنه، ‌آخرش قزوینیه میگه: بیا ساک بزن، ‌بگذارم بری! دختره هم میگه باشه. میاد ساک بزنه، میگه: ‌بابا سر کیرت که گهیه! قزوینیه میگه: آخه نیم ساعت پیش داداشت اومده بود میخواست بره عرق بخوره!

399- ترکه پنچر گیری داشته، زن میگیره. فردای شب عروسیشون،‌ زنش میره پیش باباش شکایت میکنه که: این شوهر من دیشب منو گرفته بود هی فرو می‌کرد تو وان حموم! باباهه میره پیش دامادش میگه: چرا شب اول زندگی دختر منو هی فرو می‌کردی تو وان؟! ترکه میگه: خوب می‌خواستم سوراخشو پیدا کنم!

400- قزوینیه یه خیابون خلوت پیدا میکنه، خودشو انگشت میکنه در میره

401- یه ترکه و یه آمریکاییه و یه انگلیسیه داشتن تو یه کنفرانس علمی در باره پیشرفتهای علمی کشورشون صحبت میکردن. آمریکاییه میگه: ما یه موشک ساختیم که دقیقا وسط ماه فرود میاد. میگن: دقیقا وسط ماه؟! میگه: نه، حدوداً یه وجب اینورتر. بعد انگلیسیه میاد میگه: ما یه سفینه فرستادیم وسط مریخ. میپرسن: درست وسطش؟ میگه: نه، تقریباً یه وجب اینورتر. نوبت ترکه میرسه، هر چی فکر میکنه چیزی به نظرش نمیرسه، آخرسر میگه: ما تو کشورمون با چشمامون غذا میخوریم! همه ملت کف می‌کنن، میگن یعنی چی، مگه میشه؟ یعنی واقعا با چشماتون غذا میخورین؟! ترکه میگه: نه، حدوداً یه وجب پایین تر!

402- ترکه میره سلمونی، میگه: جناب این ریش مارو اصلاح کن. سلمونیه می‌بینه طرف ترکه، میگه بگذار یکم سر کارش بگذاریم. بهش میگه: ‌خشک بزنم یا تر؟ ترکه میگه: ‌یعنی‌چی، چه فرقی میکنه؟ میگه: ببین، اونایی که وقتی بچه بودن اوضاشون خراب بوده ترمی‌زنند، ولی اونایی که سابقشون پاکه خشک می‌زنند. ترکه بهش برمی‌خوره،‌ میگه:‌ یعنی چی آقا؟! معلومه که باید خشک بزنی! یارو هم شروع میکنه همینجور خشک خشک ریش بدبخت رو تراشیدن. یکم که میزنه، ترکه دهنش سرویس میشه، میگه: وایسا، وایسا! یه چیزایی داره یادم میاد!

403- رشتیه و زنش تو خیابون راه میرفتن یه دفعه یه موتور سواره از کنارشون میگذره. رشتیه میگه: کاشکی منم یه موتور داشتم! موتور سواره میشنوه، میگه: دادش اگه میخوای بیا یه دور بزن. رشتیه خیلی حال می‌کنه، موتور یارو رو می‌گیره یک دور میزنه، بعد میاد می‌بینه مرده داره با زنش صحبت میکنه، ‌با خودش میگه: ‌خوبه تا اینا دارن با هم لاس میزنن من یه دور دیگه بزنم!

404- رشتیه میره خونه میبینه یه یارو سبیل کلفته رو زنشه، میگه: ببخشید ‌آقا، شما؟‌ یارو میگه: اکبر آقا سبیل کلفت، کاری داشتی؟! رشتیه میگه: نه قربون، من غلط بکنم! روز بعد میاد میبینه این بار یک بچه سوسوله رو زنشه. میگه: جناب شما؟ میگه: من کامیم، کاری داشتین؟ رشتیه میگه: والله من نه، ولی اگه اکبر آقا بشنوند ناراحت میشند!

405- رشتیه ترکه رو میبینه، بهش میگه: بیچاره آبروت رفت! ترکه میگه:‌چرا،‌ مگه چی‌ شده؟ رشتیه میگه: خانم دیشب تو جنده خونه دیده بودت!

406- ترکه نشسته بوده کنار جوب، نون خشک میزده تو آب جوب میخورده وهی میگفته خدایا شکرت! یه یارو بهش میگه: بدبخت! تو که داری نون خشک با آب جوب میخوری، دیگه چرا هی خدا رو شکر میکنی؟ ترکه میگه: خدا رو شکر میکنم که این تیر برق نرفت تو کونم!

407- یارو می‌میره، میره بهشت. روز اول جبرئیل میاد، میگه: میخوام جُمجُمت رو سوراخ کنم دور سرت نور بذارم. روز بعد میاد میگه:‌ میخوام کتفاتو سوراخ کنم برات بال بذارم. یارو شاکی میشه، میگه: بابا نخواستیم! اصلاً من میخوام برم جهنم! جبرئیل بهش میگه: باباکجا میخوای بری؟! اونجا پدرت رو در میارن، چوب تو کونت میکنن. میگه: بازم اون ‌بهتره، حداقل سوراخش رو خودم دارم!

408- ترکه میخواسته خبر شهادت یکی رو به پسرش بده، میگه: پسرم پدرت کجاست؟ پسره میگه: بابام جبهس. ترکه میگه:ااه... بیلاخ! مُرده!

409- رشتیه بچه دار نمیشده،‌ محلشون رو عوض میکنه!

410- یارو رشتیه بچه نداشته، میره مسافرت، میاد میبینه سه تا بچه داره. ازش می‌پرسند: ‌چی شد، تو که بچه نداشتی؟ میگه: والله همسایه‌ها شرمنده کردن!

411- یک بابایی رو برده بودند سربازی، یک روز می‌برنشون عملیات پرش با چتر. خلاصه اونروز می‌گذره و فرداش یارو میاد برای باباش تعریف کنه که چی کارا کردند. میگه: آره مارو سوار هواپیما کردند،‌ بعد از یک مدتی گروهبانه گفت: ما الان در ارتفاع 1000 متری هستیم،‌ هرکی داوطلبه بپره. باباش میپرسه: خوب تو پریدی؟ میگه:‌ نه هنوز...خلاصه چند نفر پریدند،‌ بعد یک مدتی گروهبانه گفت: خوب الان دیگه وقتشه،‌گروهان همه بپرند! -خوب پریدی؟ -نه..گوش کن. ‌خلاصه همه پریدند و من موندم تو هواپیما. گروهبانه گفت: سرباز! بپر!! -پریدی؟ -نه واستا بگم... من همین جور واستاده بودم اونجا. یهو گروهبانه زیپ شلوارش رو باز کرد، کیرشو درآورد گفت: ‌سرباز!‌ یا بپر، یا اینو تا دسته می‌کنم به ماتحتت! -خوب بالاخره پریدی؟ -آره... اولش یخورده!

412- تهرانیه میره تبریز از یه ترکه میپرسه: ساعت چنده؟‌ ترکه میگه: یک و نیم. تهرانیه میگه: یدور بده بکنیم! ترکه خیلی بهش بر میخوره، میاد تهران، میره تو میدون انقلاب وامیسته، صبر میکنه تا ساعت یک و نیم بشه. ساعت یک و ربع حوصلش سر میره، به یکی میگه: آقا ساعت چنده؟ میگه: یک و ربع. میگه: یدور بده بکنیم! یارو میگه: اون که مال یک و نیمه! ترکه میگه: خوب یه ربعشم ساک میزنیم!

413- ترکه میره میوه فروشی میگه: ‌آقا بی زحمت یه کیلو انگور بده. ‌فروشنده هم ازون آدمهای مذهبی بوده، میگه: نگو انگور، بگو میوه بهشتی! بعد ترکه میگه: ‌آقا دو کیلو هم سیب بدین. یارو میگه: نگو سیب، بگو جمال محمد! بعد ترکه بادمجون میخواسته، میگه: بی زحمت ‌یه کیلو هم کیر بلال حبشی بدین!

414- زنه میره دکتر، ‌میگه: آقای دکتر من کنار رونم خال داره. دکتره میاد معاینه کنه، تا دست میزنه خاله پاک میشه. چند وقت بعد دوباره همون زنه میاد، میگه: آقای دکتر من کنار رونم خال داره. بازم تا دکتره دست میماله، خاله پاک میشه. خلاصه چند بار این قضیه تکرار میشه، تا اینکه دکتره یه بار میگه: ببخشید خانم، شوهر شما نجاره؟ زنه میگه: ‌آره،‌چطور مگه؟ دکتره میگه: بهش بگین ازین به بعد وقتی میخواد ساک بزنه، مدادشو از پشت گوشش ور داره!

415- تو جنگل یه روباهه داشته به تاخت در می‌رفته. ازش میپرسن: واسه چی فرار میکنی؟ میگه:‌ آخه شیر یک قانون گذاشته، هر کی سه تا تخم داشته باشه، ‌یکیشو می‌برند! بهش میگن: خوب تو چرا فرار میکنی؟ توکه دو تا داری! ‌میگه: آخه اول میبرن، بعد میشمارن!!!

416- یارو داشته با بچش بازی میکرده، ‌هی بچه رو پرت میکرده بالا، تو هوا می‌گرفتدش. یه بار بچه رو خیلی میندازه بالا، بچه میفته تو خونه همسایه (که از قضا همشهری آذربایجانی بوده) ترکه هم بچه رو میاره میگه: ایندفعه آوردم، ولی اگه دفعه دیگه بندازی پارش میکنم!

417- دوتا خانومه نشسته بودن تو تاکسی، همینجور داشتند از هر دری صحبت می‌کردند. یکیشون بر می‌گرده به اونیکی میگه،‌ شما شغلتون چیه؟ یارو جواب میده: والله من کارم نسبتا راحته، صبح پا میشم صبحونه می‌خورم، میرم بیرون ‌یک دوری اطراف می‌زنم،‌ میام خونه دوش میگیرم، دوباره می‌رم بیرون،‌یک مقدار تو خیابون پرسه می‌زنم،‌ میام خونه دوش میگیرم، بعد ناهار می‌خورم، می‌رم بیرون ‌یک مقدار می‌گردم،‌ دوباره میام خونه یک دوش می‌گیرم، بعد می‌رم باز چند ساعت قدم می‌زنم، بر می‌گردم خونه دوش میگیرم، می‌خوابم... شما شغلتون چیه؟ اونیکی زنه جواب می‌ده: والله منم مثل شما جندم، ‌منتها اینقدر وسواس ندارم!

418- ترکه بچشو کرده بوده، می‌گیرند، میبرنش دادگستری. قاضی میگه: مرتیکه! واسه چی بچت رو کردی؟! میگه: آخه آقای قاضی، حرف گوش نمیداد! میگه: یعنی چی آقا؟ چه ربطی داره؟ آخه آدم که واسه این چیزا بچش رو نمیکنه! باز ترکه میگه:‍ آخه آقای قاضی، حرف گوش نمیداد! قاضیه میگه: باباجان، حرف گوش نمیداد، خوب نصیحتش میکردی، تنبیهش می‌کردی، آدم بچه رو که نمی‌گیره بکنه! ترکه شاکی میشه میگه: اااه..! آقای قاضی، مثل اینکه شما هم حرف گوش نمیدین‌ها!

419- دو تا ترکه تو خیابون وایستاده بودن داشتن کوناشونو به هم میزدن، یکی میاد ازشون میپرسه: ببخشید شما دارین چی کار میکنین؟ میگن: داریم دوکون باز میکنیم! یک ماه بعد یارو داشته از همون خیابون رد میشده، میبینه ایندفعه دارن کیراشونو به هم میزنن، ‌میگه: ایندفعه دارین چی کار میکنین؟ میگن:‌ داریم معاملمونو به هم میزنیم!

420- ترکه میخواسته جلق زدن رو ترک کنه، چهار گوشه حموم رو میبوسه میاد بیرون!

421- کمیته ترکه رو مست و پاتیل تو خیابون می‌گیره. بهش می‌گند: مرتیکه کثافت! گمشو برو تو ماشین، ‌باباتو میسوزونیم! همین جور که داشتند می‌چپوندنش تو ماشین، ترکه هی داد و بیداد میکرده که: چیکارم دارید؟ آخه منو واسه چی گرفتین؟ سربازه بهش میگه: واسه عرق خوری. ترکه میگه: د بابا اینکه دعوا نداره! خوب بیارین بخوریم!

422- ترکه وایستاده بوده دم مدرسه دخترونه، یکی میاد بهش میگه: ‌آقا واسه چی اینجا وایستادی؟ 423- ترکه میگه: ‌وایستادم که وایستادم، اصلاً به تخمم که وایستادم!

424- یه کوسه بوده عادت داشته معامله مردم رو میکنده، تو گونه خودش هم آخرین نمونه باقی مونده بوده، ‌نمی‌تونستن بکشنش. میگن: چی کار کنیم؟ میان دندوناش رو میکنن. بعد از چند وقت یک بابایی داشته تو دریا شنا میکرده، یهو داد میزنه: کــوســه! آه! کوسه! آه! آه! کوسه! آه آااااه!

425- ترکه صداش خیلی نازک بوده، میره دکتر. دکتره بهش میگه: تنها راه مداوای صدای شما اینه که خایه‌هاتونو جراحی کنیم، درآریم. ترکه میگه:‌ نه مرسی اقای دکتر، همین جور بهتره. خلاصه می‌گذره و بعد از یک مدتی ترکه داشته تو دریا شنا میکرده که یه کوسه میبینه، داد می‌زنه: (با صدای نازک) کـمـک! کـمـک!... (با صدای کلفت) کـــوســـه!

426- زنه میره دکتر، میگه: آقای دکتر من صدام یکم کلفته، ‌می‌خوام معالجش کنم. دکتره میگه: ‌یه دارو هست ولی عوارض جانبی داره. زنه میگه: اشکال نداره، فقط صدام خوب بشه. دکتره هم دارو رو براش مینویسه. بعد از یه مدت زنه بر میگرده مطب دکتره، میگه: ‌آقای دکتر، دمت گرم! من صدام خوب شد، فقط رو سینم یه کم مو درآوردم که اونم به تخمم!

427- یارو با زنش میره باغ وحش، زنه تو قفس میمونا یک گوریل میبینه آخر هیکل، از مسوول باغ وحش می‌پرسه: ببخشید ‌آقا این گوریل روزی چند بار تولید مثل میکنه؟ یارو میگه: روزی بیست بار! زنه میگه: ‌اینو به شوهرم بگین! شوهره هم میگه:‌ ببخشید، این گوریل با چندتا میمون ماده تولید مثل میکنه؟ یارو میگه: با ده تا. میگه: اینو به همسرم بگین!

428- سرخپوسته میره داروخانه یک کاندوم میخره، بعد از یه مدت میاد میگه اقا یه کاندوم قوی تر بده. یارو میگه چرا؟ سرخپوسته میگه: مرد سرخپوست قوی، زن سرخپوست قوی، کاندوم، بووووم....! یارو بهش یه کاندوم محکم تر میده،‌ بازم بعد از یه مدتی برمیگرده، میگه: زن سرخپوست قوی، مرد سرخپوست قوی، کاندم بووووم...! این دفعه یارو یه کاندوم آهنی بهش میده. بعد از یه مدتی زن سرخپوسته سیاه پوش میاد میگه: مرد سرخپوست قوی، زن سرخپوست قوی،کاندوم قوی، تخم طرف چپ بوووووم...!

429- عربه میره شورت بخره،‌ یارو بهش یه شورت زنونه میده. عربه بهش بر می‌خوره، میگه: ولک، اینکه زنونست! یارو میگه: خوب آقا شرت شرته، چه فرقی داره؟! عربه شاکی میشه میگه: میخوای ‌فرقشو بکنم تو کونت تا بفهمی؟!

430- زن رشتیه بچه دومشو میزاد،‌ بچه بزرگتره حسودیش میشه،‌ رو پستون مامانش سم می‌ریزه که بچه کوچیکه بمیره،‌ دو تا همسایه‌هاشون می‌میرند!

431- دو تا ترکه دو تا گاو میخرن، ‌اولی به دومی میگه: حالا چی کار کنیم که گاوامون با هم اشتباه نشن؟ دومی میگه: تو دست به گاوت نزن، من یه گوش گاومو میکنم. بعد از چند وقت، ‌گاو اولی هم گوشش گیر میکنه به یه جایی کنده میشه. ایندفعه ‌دومی میگه: تو دست به گاوت نزن من دم گاومو میکنم. از قضا بعد از چند وقت دم اون یکی گاوه هم کنده میشه. خلاصه هی اولی میزنه یه جای گاوشو ناقص میکنه، اون یکی گاوه هم همون بلا سرش میاد. آخر سر اولی شاکی میشه به دومی میگه: اصلاً سفیده مال من سیاهه مال تو!

432- دختر بچهه با باباش میره حموم، کیر باباش رو میبینه، ازش میپرسه: باباجون این چیه؟ میگه: ‌این دودوله. دختره میگه: ‌اَه! چه اسم کیریی داره!

433- ترکه خانوم بلند کرده بوده،‌ نمیدونسته چطور سر صحبت رو باز کنه. هرچی فکر می‌کنه هیچی به نظرش نمیرسه. یه کم پسته تو ماشین داشته، میگیره جلو زنه، میگه: جنده! پسته بخور!

434- کرمه میفته تو ظرف ماکارونی، میگه:آخ جون! چه بمال بمالیه!

435- ترکه میره خواستگاری، دختره وقتی میاد چایی تعارف کنه تلنگش در میره. ‌یه کم میگذره ترکه میگه: ‌عروس خانم اگه نمی‌رینی اون قندون رو بده!

436- یارو تهرونیه می‌خواسته سر به سر رفیق ترکش بگذاره، بهش میگه: دویدم و دویدم، به خونتون رسیدم، ازرو دیوار پریدم، خوارتو من گاییدم! ترکه هم میگه:‌ منم اومدم خونتون، ننتو گاییدم! تهرونیه میگه: برو بابا! این که وزن نداره! ترکه میگه: خوب حقیقت که داره!

437- ترکه از رو جوب میپره، شلوارش پاره میشه. میگه: خوب شد شلوار پام بود، اگه نه کونم پاره میشد!

438-  چرا یه اسکلت نمیتونه خودش رو از یه ساختمون هشتاد طبقه پرت کنه پایین؟ چون تخم نداره!

439- ترکه تو خیابون به یه زنه تنه میزنه، زنه میگه: آقا من پریودم. ترکه میگه:اا..؟! اتفاقاً من از اسمای خارجی خوشم میاد!

440- ترکه ادعای کیر بلندیش میشده، میره عربستان.‌ تو خیابون دست میکنه تو جیبش و کیرش را نشون میده به یک عربه میگه: ببخشید آقا صدتومنی خورد دارین؟! عربه هم دست میکنه تو پاچه شلوارش میگه: نه ولک، همش هزاریه!

441- ترکه خیلی بی تربیت بوده، هر جا میرفته یه سوتی اساسی میداده. یه روز میره خواستگاری، براش چایی میارن با شکر، یادشون میره قاشق بیارن. ترکه برمی‌گرده میگه: باید با کیرم هم بزنم؟!

442- ترکه میخواسته دور کمرشو اندازه بگیره، ‌یه خطکش میکنه تو کونش ضربدر 3.14 میکنه!

443- رشتیه داشته واسه رفیقش تعریف میکرده که: آره دیروز رفتم خونه دیدم یه جفت کفش دم دره، شک کردم. رفتم جلوتر دیدم یه لباس مردونه هم افتاده رو زمین، بیشتر شک کردم. رفیقش می‌پرسه: خوب بعد چی شد؟ میگه:هیچی ‌رفتم جلوتر، دیدم یکی از لباسای خانم هم افتاده رو زمین، بدجوری شک کردم. رفیقش میگه: خوب؟! میگه: رفتم در اتاق خواب رو باز کردم... رفیقش میگه: خوب؟!‌ رشتیه میگه: هیچی شکم برطرف شد!

444- ترکه داشته برای رفیقش تعریف می‌کرده که: آره نمیدونی اونقدر شرمنده شدم، اونقدر شرمنده شدم که نگو! رفیقش میگه: آخه چرا، چی شده؟ میگه: پریروز این خانوم صالحی، منشی ما، اومد تو دفترم، گفت مرخصی میخواد، من اونقدر شرمنده شدم! رفیقش میگه: بابا این که شرمندگی نداره. میگه: نه خوب صبر کن، من بهش مرخصی دادم رفت، بعد اون یکی کارمندمون اومد، اونم مرخصی میخواست، اونقدر شرمنده شدم! بعد یکی یکی همه کارمندامون اومدن مرخصی خواستن، منم به همشون مرخصی دادم، اونقدر شرمنده شدم! رفیقش میگه: بابا مرخصی دادن که شرمندگی نداره. میگه: نه آخه، بعد از یک مدت این منشیه زنگ زد، گفت امشب بیاین خونه ما، من اونقدر شرمنده شدم! من شب رفتم خونشون، دیدم خانم منشی تنهاست، با عشوه بهم گفت: من میرم تو اتاق، شما چشماتون رو ببندین من الان میام، اونقدر شرمنده شدم! بعد از یک مدت در رو باز کرد، دیدم همه کارمندا و خانوم بچه‌ها جمعند، برای من تولد گرفتن، من اونقدر شرمنده شدم، اونــقــدر شــرمــنده شدم که نگو! رفیقش میگه: بابا اینکه شرمندگی نداره، باید خوشحال میشدی. ترکه میگه: آخه من لخت وایستاده بودم!

445- یارو قزوینیه با پسرش مشغول بوده، پسرش هی جیغ و داد میکرده که: آاای! بابا نکن! اااوووخ! درد میگیره! قزوینیه شاکی میشه،‌ میگه: خفه شو پدرسگ! مگه ما خودمون بچه نبودیم!

446- رشتیا خودکفا میشن، دیگه خودشون بچه دار میشن!

447- ترکه کتاب فروشی باز می‌کنه، بعد از یک هفته میان درشو تخته می‌کنند. رفقاش ازش میپرسن چرا در مغازت رو بستن؟ میگه: والله هیچی، ما فقط زده بودیم جلد دوم قرآن رسید!

448- قزوینیه بدجوری حشری شده بوده، میره وامیسته سر کوچشون،‌ اولین بچه ای که داشته رد میشده رو میکشه کنار، ‌شروع میکنه به کار خیر. بچه هم شروع می‌کنه به گریه و جیغ و داد. قزوینیه با خودش میگه: بگذار یکم باهاش حرف بزنیم،‌ سرش گرم شه، ‌صداش بخوابه. بر می‌گرده به بچهه میگه: بالام جان شما تو کدوم کوچه می‌شینید؟ بچه همینجور که داشته گریه می‌کرده،‌ میگه:...اهه! تو همین کوچه...اهه!.. قزوینیه میگه:‌ بالام جان،‌ پلاک خونتون چنده؟ میگه: اهه..اهه..پونزده.. قزوینیه میگه: ا؟ بالام جان، کدوم طبقه؟ بچهه میگه:..اهه.. طبقه سوم. قزوینیه با تعجب میگه: اصغر؟ بابا تویی؟!! چرا مدرسه نرفتی؟!

449- ترکا میان یه شعر بسازن که فارسا رو مسخره کنن، میگن: ترکا گل پسرن فارسا ترک خرن!

450- پسر ترکه میره پیش یک افسره پلیس، ازش می‌پرسه: ببخشید ساعت چنده؟ یارو میگه: ده دقیقه به ده. میگه: ساعت ده بیا بکنمت! بعد هم می‌زنه به چاک، افسره هم میفته دنبالش. پسره می‌دوه تو خونشون، درو پشت سرش می‌بنده. پلیسه در خونه رو میزنه، ترکه میاد دم در، ‌می‌گه: ‌بعله؟ افسره نفس-نفس زنان میگه:‌ آقا این چه وضعیه؟! پسرتون به من گفته ساعت ده بیا بکنمت!! ترکه هم میگه:‌ خوب بابا چه خبرته؟! هنوز که پنج دقیقه مونده!

451- ترکه زنگ میزنه به دوست دخترش میگه: شهناز فردا بیا، خونمون خالیه. فردا دختره میاد، هر چی در میزنه هیچکی در رو باز نمیکنه!

452- ترکه وایستاده بوده تو صف اتوبوس، میبینه نفر کناریش یک کتاب کلفت دستشه، روش نوشته فلسفه و منطق. ازش میپرسه: ببخشید قربان، این یعنی چی؟ فلسفه و منطق دیگه چیه؟! یارو میگه: ببین، مثلا شما تو خونتون آکواریوم دارین؟ ترکه میگه: آره. یارو میگه: خوب تو آب این ماهی رو عوض میکنی؟ بهش غذا میدی؟ ترکه میگه: خوب آره. میگه: چرا؟ میگه: آخه اگه بهش غذا ندم که میمیره. یارو میگه: آفرین! پس فلسفه تو از غذا دادن به ماهی اینه که زنده بمونه. ترکه میگه: عجب! ‌خوب حالا منطق چیه؟‌ یارو میگه: ببین شما اگه خواهرت یک شب دیر بیاد خونه،‌ چی فکر میکنی؟ ترکه میگه: خوب فکر میکنم کار داشته، دیر اومده. میگه: خوب حالا اگه شب دوم باز دیر بیاد چی؟ میگه: خوب فکر میکنم رفته خونه اون یکی خواهرم. میگه: حالا اگه شب بعد هم دیر بیاد چی؟ میگه: ‌خوب بهش شک میکنم. یارو میگه:‌هان! یعنی از لحاظ منطقی شک میکنی که چون خواهرت هر شب دیر میاد، لابد کار بد میکنه. ترکه میگه:‌ آهـان، پس فلسفه و منطق اینه! بعد از یک مدت ترکه میره یه کتاب فلسفه و منطق میخره، رفیقش میبیندش، ازش می‌پرسه: اصغر! این فلسفه و منطق یعنی چی؟ میگه: ببین شما تو خونتون آکواریوم دارین؟ رفیقش میگه: آره. ترکه میگه:‌هان! پس خواهرت جنده ست!

453- ترکه جنده آورده بوده خونه، جندهه همینجوری که داشته ساک میزده، کیر ترکه رو مثل میکروفن میگیره، میگه: خدایا! تو شاهدی که این ظالم منو مجبور کرده این کار رو بکنم، خودت منو ببخش! ترکه هم سریع کیر خودشو میگیره، میگه: خدایا دروغ میگه! تازه ده هزار تومن هم گرفته!

454- رشتیه میره تو اتاق خواب، میبینه یک نره خری زیر تخته. میگه: خانم جان، این زیر تخت چی کار میکنه؟! زنش ‌میگه: ‌زیر تخت رو نمی‌دونم اما رو تخت که غوغا میکنه!

455- رشتیه بچه دار میشه، در خونشون یه تابلو میزنه: با تشکر و قدردانی از اهالی محل!

456- دو تا دانشجو پزشکی داشتن تو خیابون میرفتن، می‌بینند جلوشون یه یارو داره گشاد گشاد راه میره.‌ یکیشون میگه: این بابا بواسیر داره. ‌اون یکی میگه: نه این آپاندیسشو عمل کرده. خلاصه هی با هم بحث میکنن ولی به هیچ نتیجه ای نمیرسن، میگن بریم از خودش بپرسیم. میرن به یارو میگن: آقا ببخشید، ما دیدیم شما اینجوری راه میرین، با هم شرط بندی کردیم،‌ من میگم شما آپاندیستون رو عمل کردین ولی رفیقم میگه شما بواسیر دارین. یارو میگه: والله هرسه تامون اشتباه کردیم! منم اول فکرمی‌کردم گوزه، ولی نامرد، ان بود!

457- ترکه و رشتیه تو جهنم هم دیگه رو میبینن. رشتیه به ترکه میگه: تو چه جوری مردی؟ ترکه میگه: والله من از سرما مردم، تو چه جوری مردی؟ رشتیه میگه: ‌من از تعجب‌ مردم! ترکه میگه:‌ یعنی چی؟ چطوری از تعجب مردی؟! رشتیه میگه: والله من رفتم خونه، دیدم خانم لخت خوابیده رو تخت، زیر تخت رونگاه کردم هیچکی نبود، تو کمد رو نگاه کردم،‌کسی نبود، تو حموم، تو انباری، ‌تو دستشویی، خلاصه همه جا رو نگاه کردم ولی هیچکی نبود. منم از تعجب سکته کردم مردم! ترکه میگه: خاک بر سرت! تو فریزر رو هم نگاه میکردی، نه تواز تعجب میمردی، نه من از سرما!

458- حضرت آدم میره خونه در میزنه، حوا میگه: ‌کیه؟! آدم میگه: آخه کس خل! مگه غیر از من و تو هم کسی تو این دنیا هست؟!

459- حضرت آدم شاکی میره پیش خدا میگه: خدایا یه چیزی به این حوا بگو، خیلی منو اذیت میکنه. خدا میگه: چی شده؟ این دفعه چی کار کرده؟! میگه: هیچی بابا، همه شورتهای منو برداشته باهاشون دلمه درست کرده!

460- ترکه رو زمین یک کرست پیدا می‌کنه، میگه: اااه...! بی فرهنگا خودشو میخورن، پوستشو میندازن زمین!

461- ترکه میره دکتر میگه: آقای دکتر من و خانومم بلد نیستیم با هم ازون روابط برقرارکنیم! دکتره میگه:‌ جانم این که کاری نداره، (همون مو قع دو تا گربه رو میبینه که رو دیوار سخت مشغولند) میگه: مثلا اون دو تا گربه رو دیوار نگاه کن، ببین نره واستاده پشت، مادهه واستاده جلو و... خلاصه اساس کار رو توضیح میده. یه مدت میگذره، یه روز دکتره زنه ترکه رو میبینه سیاه پوشیده، داره گریه میکنه. ازش می‌پرسه: انشاالله بلا دوره، چی شده خانم؟! میگه: شوهرم از بالای دیوار افتاد پایین!

ترکه میره دکتر میگه: آقای دکتر من و خانومم بلد نیستیم با هم ازون روابط برقرارکنیم! دکتره میگه:‌ جانم این که کاری نداره، (همون موقع دو تا گربه رو میبینه که تو خیابون سخت مشغولند) میگه: مثلا اون دو تا گربه رو تو خیابون نگاه کن، ببین نره واستاده پشت، مادهه واستاده جلو و... خلاصه اساس کار رو توضیح میده. بعد از یک مدت، دکتره ترکه رو تو خیابون میبینه، ازش می‌پرسه: خوب معاشقه خوب پبش میره؟ ترکه میگه: خیلی عالیه آقای دکتر. فقط من نمی‌دونم چرا هروقت ما میایم یک کاری بکنیم، مردم جمع می‌شند، دست می‌زنند، صوت می‌کشند!

462- ترکه نشسته بوده تو تاکسی، همینجوری که داشتن میرفتن یه دفعه یک بادی از جهت نامساعد از یکی از خانمای مسافر در میره. راننده تاکسی هم از اون تهرونیای با مرام بوده، ‌زود میگه: خانمها، آقایون! می‌بخشید، من امروز غذای باد دار خوردم، دست خودم نبود. ترکه قضیه رو میفهمه، خیلی خوشش میاد. با خودش میگه: ‌عجب آدم با مرامیه، دمش گرم! خلاصه یکم میگذره، خانم دوباره تلنگشون در میره. رانندهه باز زود میگه: خانمها، آقایون شرمنده، ‌دست خودم نبود. ترکه با خودش فکر میکنه: اینجوری نمیشه، من جوان آذربایجانم، باید غیرت خودمو نشون بدم.‌ ایندفعه که این خانم بگوزه، من گردن می‌گیرم. هرچی منتظر میشه دیگه بادی از خانم در نمیره، تا اینکه میرسه به مقصد و باید پیاده میشده. همینطور که داشته پیاده میشده، میگه: خانمها، آقایون! من از شما معذرت می‌خوام، از این به بعد هروقت این خانم گوزید، بدونید من بودم!

463- ترکه تو یک مسابقه شرکت کرده بوده، ‌بهش میگن اگه بتونی اون شیری که تو اون قفسه رو بکشی، برای جایزه،‌ می‌تونی بری اون دختره خوشگل که تو اونیکی اتاق هست رو بکنی. ترکه میگه: بابا اینکه کاری نداره! خلاصه میره تو قفس شیره، بعد از دو سه ساعت کشتی گرفتن، خیس عرق میاد بیرون، میگه: حالا باید کی رو بکشیم؟!

464- یک پیرزنه میخواسته بره مجلس ختم،‌ چشمش خوب نمیبینه،‌ اشتباهی در خونه همسایه رو میزنه. از قضا تو اون خونه هم سه تا پسره فیلم سوپر دیده بودن و اساسی راست کرده بودند. پیر زنه می‌پرسه: ننه جون اینجا مجلس ختمه؟ میگن:‌آره ننه، اونم چه مجلسی! خلاصه میارنش تو خونه و سه ساعت اساسی میکننش. وقتی کارشون تموم میشه، پیرزنه همینجور که داشته بندوبساطشو جمع میکرده که بره، برمی‌گرده میگه: ننه جون، مدیونید اگه شب سه و هفت و چهلم اون مرحوم منو دعوت نکنید!

465- ترکه میره دکتر میگه: آقای دکتر تخمم درد میکنه، دکتر دست میزنه میگه: الان چه احساسی داری؟ میگه: دکتر جون دوست دارم ادامه بده!

466- ترکه تو یه مسابقه نقاشی شرکت میکنه تو جهان اول میشه، میان یه هیئت از ایران میفرستن ببینن چی کشیده. میبینن یه مرد لخت کشیده که یه ماسک رو دهنشه، یه شاخه گل دستشه و یه کاندوم هم رو کیرشه! میرن از کارشناسای خارجی میپرسن: بابا این چه افتضاحیه؟ آخه شما چطور اینو برنده اعلام کردین؟! میگن: این پیام داره: اون ماسک یعنی خودشو از آلودگی‌ها دور کرده، اون گل نشانه طبیعته، اون کاندوم هم نشانه مبارزه با بیماریهای جنسیه. بعد میرن پیش ترکه میگن: منظور شما از این نقاشی چی بود؟ میگه: والله ما فقط می‌خواستیم بگیم که کس کردن با کاندوم مثل بو کردن گل با ماسکه!

467- یک لاشیه سوار ماشین بوده، همینطور که داشته میرفته،‌ یهو میبینه جلوتر نیرو انتظامی داره ماشین‌ها رو میگرده. یهو یادش میفته که تو کیفش یک کیر مصنوعی داره، از ترسش سریع کیره رو از پنجره پرت میکنه بیرون. تو ماشین بغلی دو تا ترکه داشتن واسه خودشون می‌رفتن که یهو کیره از جلو ماشینشون رد میشه. یکیشون به اون یکی میگه: غضنفر این چی بود؟! میگه: فکر کنم پشه بود! یارو میگه: اَاااه...! ولی عجب کیری داشت‌ها!

468- یه بابایی چکش تو قزوین برمی‌گرده میفته زندون، با خودش میگه الان اینا ترتیب ما رو میدن، بگذار یکم خالی ببندیم،‌ بلکن بترسند. شروع می‌کنه میگه: آره من دو نفر رو خفه کردم، تو یک درگیری سه تا پلیس کشتم، شیش تا بی معرفت رو تو یک شب کاردی کردم، همین دیروز هم یک نالوطی رو با ساطور کشتم! یارو قزوینیه بهش میگه: ‌بالام جان تو ما رو هم کشتی!

469- یارو دهاتیه می‌خواسته بره تهران، رفیقاش بش میگن: جواد رفتی اونجا افه مفه(!) یاد بگیری‌ها! میگه: باشه. میره شهر و کاراشو میکنه، وقتی میخواسته برگرده میره پیش یکی از این تهرونیا میگه:‌های به ما افه مفه یاد بده ما بریم دهات خودمون بچه‌ها حال کنن! تهرونیه مگه: باشه، بگو دوش! یارو میگه: دوش، تهرونیه میگه: بشین سرش برو شوش! یارو هم حال میکنه و میره ده خودشون رفیقاشو جمع میکنه میگه: بیاین افه یاد گرفتم، بگین دوش. میگن دوش، هر چی فکر میکنه یادش نمیاد بقیش چی بود، میگه: خلاصه کیرم تو کونتان!

470- قزوینیه تو صف نون بوده، یه پسر خوشگل هم جلوش واستاده بوده. یه دفعه شاطره میاد بیرون، میگه: نون تموم شد! ملت هم میرن دنبال کار و زندگیشون و صف به هم میخوره. قزوینیه شاکی میشه، داد می‌زنه:‌ نون تموم شد که شد! صف رو چرا بهم میزنید!

471- کنفرانس بین المللی شناخت طبیعت انسان بوده، اول انگلیسیه میاد میگه: انسان قائم به ذاته و یک ساعت سخنرانی فلسفی می‌کنه. بعد هندیه میاد میگه: روح انسان بر جسمش مستولیه و اون هم دو ساعت سخنرانی میکنه. نوبت ترکه میشه،‌ میاد پشت میکروفون، میگه: اصولاً انسانها همه یا کونیند یا کس خل!! همه ملت سر وصداشون در میاد که: یعنی چی آقا؟ این حرفا چیه تو کنفرانس تخصصی؟ ترکه میگه:‌ صبر کنید! من ثابت می‌کنم! اشاره میکنه به یه بابایی میگه: برای مثال آقا شما بیا بالا. یارو میره بالای سن. ترکه ‌میگه: قربان اگه به شما بیست میلیون دلار بدن کون میدین؟! مرده میگه: نه که نمیدم!‌ ترکه میگه: خوب کس خلی دیگه!

472- روباهه بچه شیره رو میکنه. ‌بچه شیره هم گریه کنان میره پیش باباش میگه: بابا جون! یکی منو کرد! شیره میگه: غصه نخور بابا، من دهنشو سرویس میکنم. فرداش یه تابلو میزنه که هرکی بچه منو کرده بیاد شهردارش کنم! روباهه هم میره به گرگه میگه بیا تو برو بگو تو کردی، که تو رو شهردار کنه. گرگه هم خر میشه میره میگه من کردم شیره هم میبنددش به درخت، میگه: همه حیوون‌های جنگل بیان بکننش. نوبت روباه که میرسه، گرگه سرشو با ناراحتی بر میگردونه. روباهه هم بش میگه: هوی رفیق! ‌چیه از اون وقت که شهردار شدی دیگه تحویل نمیگیری؟!

473- یه تهرانیه و یه اصفهانیه و یه ترکه داشتن کنار خیابون میشاشیدن. یه دفعه نیرو انتظامی میرسه، به تهرونیه میگن: مرتیکه! داری چی کار میکنی؟! میگه: دارم مرگ بر شاه مینویسم. میگن خوب اشکال نداره. به اصفهانیه میگن: تو داری چه غلطی می‌کنی؟! ‌میگه دارم مینویسم: استقلال آزادی جمهوری اسلامی! بازم می‌گن خوب اشکالی نداره. نوبت به ترکه میرسه، هول میشه نمیدونسته چی بگه، ‌میگه: آقا والله من سواد ندارم، بیا خودت بگیر هر چی میخوای بنویس!

474- یه زن مسیحی میره پیش یه آخونده میگه من میخوام مسلمون شم. آخونده بهش میگه: شما الان تشریف ببرید‌، بعد از اذان مغرب برگردید، ‌مراسم مسلمون شدن اون موقع انجام میشه. خلاصه زنه میره و شب برمی‌گرده. آخونده میبردش تو اتاق پشتی، بهش میگه: شما بفرمایید لباساتونو در بیارید،‌ تا مراسم رو اجرا کنیم. زنه میگه: فکر می‌کنم اشتباه متوجه شدید، من میخوام مسلمون بشم چرا باید لخت شم؟ میگه: خواهر اشتباهی نشده. هرکاری مراسم ویژه خودش رو داره! خلاصه زنه با شک و تردید لخت میشه. بعد آخونده میگه:‌ حالا بیاین در آغوش اسلام!

475- پسره خیلی تخس بوده و دهن بابا ننه و در و همسایه رو سرویس کرده بوده. خلاصه آخرش مامانش شاکی میشه میبردش پیش یه روان شناس که از قضا از همشهریای آذربایجانی بوده. میگه: آقای دکتر این پسر من خیلی اذیت میکنه، پدر مارو دراورده، اصلا حرف گوش نمیده، زده تلویزیون رو خراب کرده، شیشه همسایه رو شکسته، ماشین صاحب خونه رو آتیش زده. دکتره میگه: خانم شما برین روی اون تخت لخت شین تا ببینیم چیکارش می‌تونیم بکنیم! زنه میگه: آقای دکتر من گفتم پسرم شیطونه شما میخواین منو معاینه کنید؟ دکتره میگه: ‌خانم شما بفرمایید لخت شین! بنده چهل و پنج ساله که پزشک روانشناسم. زنه باز میگه: آقای دکتر! شما مثل اینکه متوجه نشدید، من می‌گم پسرم اذیت میکنه. دکتره میگه:‌ بله خودم می‌دونم ولی همچین بچه ای رو باید مادرشو گایید!

476- تو سبزه‌وار یک آخوند خالی بندی بوده که تعصب خاصی هم به حضرت عباس داشته. این بابا ‌هرسال سر ماه محرم بالای منبر یک دروغ شاخدار می‌گفته و آبروی مسجد رو می‌برده. یک بار قرار بوده واسه محرم بره بالای منبر، شب قبلش ریش سفیدای مسجد جمع میشن، میگن چی کار کنیم؟ این باز میره سرمنبر خالی میبنده، آبروی ما رو می‌بره. آخرش قرار می‌شه که یه نخ ببندن به خایه‌های طرف، هر وقت خیلی ضایع کرد، نخه رو بکشند تا حواسشو جمع کنه و حرفشو درست کنه. خلاصه فردا شب میره سرمنبر و شروع میکنه به خطابه. یخورده که می‌گذره دور برش میداره و میگه:...آره حضرت عباس شمشیرش رو کشید ده میلیون آدم رو کشت! ملت پشت صحنه زود نخه رو میکشن، میگه یه میلیون نفر، باز میکشن، میگه صدهزار نفر، دوباره میکشن. آخونده شاکی میشه میگه: به حضرت عباس اگه خایه‌هام رو هم بکنید از صد هزار پایین تر نمیام!

477- ترکه میره داروخونه میگه: آقا بی زحمت 99 تا کاندوم بدین! یارو با تعجب میگه: بابا ایوالله! چه کمری داری تو! چقدر میکنی، دیگه بیا مارو هم بکن!! ترکه میگه: باشه سگ خور! 100 تا بده!

478- ترکه میره داروخونه، میگه: آقا یه کاندوم لارج بدین. یارو یکی براش میاره. ترکه میره بیرون بعد از یک مدت برمی‌گرده، میگه: ببخشید، بزرگترش رو ندارین؟ داروخونه چیه میره یک سایز بزرگترش رو میاره. باز ترکه میره، بعد از ده دقیقه میاد، میگه: ببخشید ازین بزرگترش رو ندارید؟! باز یارو یکی بزرگترش رو بهش میده. خلاصه چند بار این قضیه تکرار میشه و هی ترکه بر می‌گرده می‌گه: ‌بزرگترش رو ندارید؟! تا یارو داروخونه چیه شاکی میشه، دنبال ترکه میره بیرون ببینه این چیکار می‌کنه. می‌بینه داره کاندومه رو می‌کشه سرش! با تعجب میگه: بابا چرا اینو می‌کشی سرت؟! ترکه میگه: آخه قراره من تو تئاتر نقش کیر رستم رو بازی کنم!

479- ترکه میره داروخونه میگه: یه کاندوم کدئین دار میخوام! داروخونه چیه میگه: چرا؟ واسه چی؟! ترکه میگه: آخه یه سردرد کیری گرفتم!

480- ترکه سردرد کیری گرفته بوده میره داروخونه میگه: بی‌زحمت یه کاندومینوفن بدین!

 481- یارو با زنش میره سینما فیلم سوپر میبینه. وقتی میان بیرون مرده بدجوری حشری شده بوده، ‌همون نزدیک سینما وامیسته کنار خیابون دستشو تکیه میده به دیواربه زنش میگه: یالا ساک بزن! زنه میگه: بابا زشته تو خیابون که نمیشه! یارو همینجور به خودش می‌پیچیده، میگه: نه باید ساک بزنی! باز زنه میگه: نه بابا نمیشه. خلاصه همینجور مرده می‌گفته باید ساک بزنی و زنه هم می‌گفته نمیشه که یهو یه بچه میاد جلو به مرده میگه: آقا بابام گفت: من خودم ساک میزنم، زنم ساک میزنه، بچه‌هام ساک میزنند، سر جدت دستت رو از روی اون زنگ ما بردار!

482- ترکه میره داروخونه میگه: ببخشید کاندوم دارین؟ یارومیگه: بله، چه نوعش رو میخواید؟ ترکه میگه: یعنی چی؟ یارو میگه: ببین قربان، کاندوم چندین نوع داره: مثلا خاردار، روغنی، رنگی، لیموئی... ترکه گیج میشه، میگه: ببین برادر من این چیزا رو نمی‌فهمم، خودت یه چیز خوب بده؛ فرض کن خواهرمادر خودته!

483- زن رشتیه میره بالای پشت بوم لباسا رو پهن کنه، همسایشون بهش میگه: میدی؟! زنه میگه: خفه شو مرتیکه بی ناموس! دوباره فرداش رفته بوده بالای پشتبون، ‌همسایهه مگیه: میدی؟! باز زنه می‌گه: گمشو مرتیکه نکبت! خلاصه چند باراین ماجرا تکرار میشه، تا اینکه زنه میره قضیه روبه شوهرش میگه. شوهرش بهش میگه اگه دوباره اینو گفت، بگو: آره میدم! روز بعد زنه میره بالا پشتبوم، دوباره همسایهه بهش میگه: میدی؟! زنه هم میگه: آره! میدم، خوبم میدم! یارو میگه: برو به اون شوهر قرمساقت بده که انقدر زن ما رو نکنه!!

484- قزوینیه خیلی بچه باز بوده، فک و فامیل میگن زنش بدیم بلکن درست شه. خلاصه براش یک زنه خوشگل می‌گیرند. شب اول که میره با خانوم تو حجله، وقتی لباساشون رو در میارند، ‌یهو قزوینیه همین جور خشکش می‌زنه. زنه می‌پرسه: چی شده؟ حالت خوبه؟ قزوینیه سرشو تکون میده، میگه: بالام جان! این کونی که تو داری، داداشت دیگه چه کونی باید داشته باشه!

485- ترکه و رفیقش جنده آورده بودن خونه. قبل ازینکه مشغول شند، زنه برمی‌گرده بهشون میگه: آقایون، برای شما مهمه من حامله بشم؟ ترکه میگه: بله خوب نباید حامله بشین. زنه بهشون یکی یک کاندوم میده، میگه: پس لطفا اینارو استفاده کنین....بعد از یه ماه ترکه به رفیقش میگه: یادته اون روز جنده آورده بودیم خونه؟ رفیقش میگه: آره یادمه، چه حالی داد! ترکه میگه: یادته گفت برای شما مهمه من حامله بشم، ماهم گفتیم آره؟ رفیقش میگه: آره یادمه، مگه چی شده؟ ترکه میگه: من فکرشو کردم دیدم اونقدرها هم مهم نیست، بیا این صاب مرده رو درآریم، بریم بشاشیم!

486- ترکه میره داروخونه، داد میزنه: آقــا کـــانـــدوم داریـــن؟!! یارو میگه: آقا یواش تر! این چیزا روکه بلند نمیگن، خوب چند تا میخوای؟ میگه: یه بسته. بعد ترکه آروم میگه: ببخشید وازلین هم دارین؟ مرده میگه: بابا این که اشکال نداره، بلند بگو مسئله ای نیست. خوب حالا چقدر میخوای؟ ترکه داد میزنه: بـه انــدازه دو دور کــون کــردن!

487- ترکه اسم بچش رو میگذاره دیوید کاپرفیلد! ازش می‌پرسند: چرا اسمشو اینجوری گذاشتی؟! میگه: آخه تخم سگ از دو تا کاندوم گذشته!

488- پسره خونشون خالی بوده، دوست دخترش رو دعوت کرده بوده. همین جور که نشسته بودند، پسره به دختره میگه: شبنم جون قهوه میخوری؟ دختره میگه: نه مرسی، میل ندارم. پسره میگه: ببین اینجا اومدی، نمیخورم، میل ندارم، نمیخوام، نمیدم نداریم‌ها!

489- رشتیه میره قزوین، قزوینیا دنبالش میکنن که ترتیبشو بدن. رشتیه از این کوچه به اون کوچه فرار میکنه تا میرسه به یه بن بست. با خودش میگه حالا چه گهی بخورم؟! که یه دفعه یاد سریال امام علی میفته، میگه:‌ها! منم مثل عمر و عاص لخت میشم و نجات پیدا میکنم. سریع لخت میشه و قزوینیا هم که همینو میخواستن میگیرن تا دسته میکننش! رشتیه با بدبختی بلند میشه با آه و ناله میگه: آی! پدر سوخته این صدا و سیما اونقدر سانسور می‌کنه که آدم نمی‌فهمه آخر فیلم چی میشه!

490- ترکه با دوستش میره دکتر میگه: آقای دکتر من یبوست دارم. دکتر براش یک نسخه می‌نویسه بهش میگه: این قرصها بعد از هر وعده غذا میخوری، این شیاف رو هم استعمال میکنی. ترکه میگه: یعنی چی، یعنی اینو هم بخورمش؟! دکتره میگه: نه. یعنی یه جوری به بدنت برسون ولی نه از دهنت. ترکه میگه: یعنی چی، یعنی از گوشم؟! دکتره میگه: نه پدر من! یه جوری به بدنت برسون ولی نه از دهنت نه از گوشت. میگه:پس چی، از دماغم؟! دکتره شاکی میشه داد میزنه: بابا بکن تو کونت!! ترکه برمیگرده به دوستش میگه: اصغر بیا بریم، امروز آقای دکتر عصبانیه!

491- ترکه یبوست داشته، میره دکتر. دکتر یک نسخه براش می‌نویسه بهش میگه: این قرصها رو میخوری، این شیاف رو هم استعمال میکنی. ترکه میگه: آقای دکتر استعمال میکنم یعنی چی؟ دکتره بهش میگه: عزیزم یعنی باید یه جوری به بدنت برسونی. ترکه میگه: یعنی چی؟ یعنی بخورمش!؟ دکتره میگه: ببین عزیز من! باید یه جوری به بدنت برسونی اما نه از دهن. ترکه میگه: یعنی از گوشم؟!... دکتره حوصلش سر میره با خنده میگه: باباجون باید بکنیش تو کونت! ترکه هم میگه: ببین اقای دکتر خودت شوخی رو شروع کردی‌ها، منم کیرم تو دهنت!

492- ترکه میره دکتر، میگه: آقای دکتر من یه بیماری دارم، ولی نخندی‌ها! دکتره میگه: نه بابا مریضی که خنده نداره، بگو. ترکه دوباره میگه: نه آقای دکتر تو رو خدا نخندی‌ها! دکتره میگه: نه عزیزم خنده نداره که، ما کارمون اینه، بگو. ترکه میگه: آخه آقای دکتر من یه تخمم بزرگتر از اون یکیه! دکتره میگه: این که خنده نداره، خوب یه بیماریه، میتونم ببینم؟ ترکه میگه: آقای دکتر قول دادی نخندی‌ها! بعد یه تخم قد یه توپ بسکتبال در میاره می‌گذاره رو میز! دکتره میزنه زیر خنده. ترکه میگه: دیدی آقای دکتر! حالا که خندیدی، بزرگه رو نشونت نمیدم!

493- بچه با باباش میره حموم، تو حموم سُر میخوره، کیر باباش رو میگیره که نیفته. باباش سرش داد میزنه: تخم سگ حواستو جمع کن! اگه با ننت اومده بودی که با سر خورده بودی زمین!

494- ترکه تازه زن گرفته بوده، روز اول می‌رند خونه خودشون، زنش بهش میگه: عزیزم شیر میخوام. ترکه میره یه لیوان شیر براش میاره. زنه دوباره میگه: عزیزم من شیر میخوام. ترکه میره ایندفعه شیر رو گرم میکنه میاره. زنه دوباره میگه: بابا من شیر میخوام. ترکه میگه حتما شیرکاکا ئو میخواد، میره شیر کاکائو میاره. خلاصه هی زنه میگه شیر میخوام و ترکه هم هی میره یه یجور شیر میاره. آخرش زنه: میگه: اَه! شلافم کردی!

495- ترکه و دوست دخترش نشسته بودند تو پارک. ترکه به دختره میگه: عزیزم تو تو چه فکری هستی؟ دختره میاد خیلی با احساس بازی در بیاره، میگه: تو همون فکری که توهستی، عزیزم! ترکه میگه:ااه..! نکنه تو هم میخوای منو بکنی؟!

496- به رشتیه میگن روی هم رفته چند تا بچه داری؟ میگه: والله ما روی هم نرفته چهار تا!

497- رشتیه با یه زن و شوهر تو کوپه قطار بوده، زن و شوهر سخت مشغول کار خیر بودند. مرده ضمن کار هی میگفته: اگه پسر بشه اسمشو میذارم کامبیز، اگه پسر شد حتما اسمشو میذارم کامبیز. تو همین حال یه دفعه قطار از ریل خارج میشه و شوهره از قطار پرت میشه بیرون. بعد از یک مدتی زنه پامیشه داد میزنه: اه! شوهرم کو؟! رشتیه همینجوری که صورتشو پاک میکرده میگه: خانم من شوهرتونو نمیدونم اما آقا کامبیز که اینجاست!

498- ترکه اسمش مراد بوده، ازش می‌پرسند چرا اسمتو گذاشتن مراد؟ میگه آخه من آب نطلبیده بودم!

499- رشتیه واسه رفیقش تعریف میکرده که: -آره رفتم خونه دیدم دو تا کفش دم دره، منم رفتم تو گفتم دیگه کارش تمومه. رفیقش میگه خوب چی کار کردی؟ میگه رفتم تو اتاق دیدم که مرتیکه رو خانمه! رفیقش: خوب، حتما کشتیش؟ رشتیه میگه: نه بابا یارو تا منو دید، کشید بیرون، دوید تو دستشویی. رفیقش میگه: خوب حتما اونجا دیگه خفش کردی؟ رشتیه میگه نه بابا صبرکن، اون رفت تو دستشویی منم رفتم دنبالش، اونم فرار کرد رفت تو آشپزخونه. رفیقش میگه: خوب اونجا دیگه حتما با چاقو کشتیش؟ رشتیه میگه: نه جانم صبر کن، اون رفت تو آشپزخونه منم رفتم دنبالش، اون فرارکرد رفت تو حموم. رفیقش میگه خوب اونجا دیگه حتما کارو تموم کردی؟ رشتیه میگه: نه بابا! اون رفت تو حموم، منم رفتم تو حموم، خانم هم اومد تو حموم. یهو یارو پاش رفت رو صابون خورد زمین، آی خندیدیم!

500- تو ماه رمضون قزوینیه یه بچه خوشگل گذاشته بوده جلو دوچرخش داشته خوش و خندان میرفته. رفیقش بهش میگه: اصغر! بالام جان بیخیال، ماه رمضونه! قزوینیه میگه: خودم میدونم بالام جان! منم اینو برا افطار میبرم

+754
رأی دهید
-16

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.