حکایت سفر مادری به لندن برای دیدن پسرش!

خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود. او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام Vikki زندگی می کند. کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود.

او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد.

مسعود که فکر مادرش را خوانده بود گفت : " من می دانم که شما چه فکری می کنید ، اما من به شما اطمینان می دهم که من و Vikki فقط هم اتاقی هستیم . "

حدود یک هفته بعد ، Vikki پیش مسعود آمد و گفت : " از وقتی که مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد ؟ "

" خب، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد . "
او در ایمیل خود نوشت :
مادر عزیزم، من نمی گم که شما قندان را از خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید . اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده . "
با عشق، مسعود

روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود :
.
پسر عزیزم، من نمی گم تو با Vikki رابطه داری ! ، و در ضـــمن نمی گم که تو باهاش رابطه نداری .اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود.

با عشق ، مامان
+279
رأی دهید
-31

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۵۴
    arash_oslo - اسلو، نروژ

    جیگر همه مامانارو
    13
    169
    شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۷
    hossein+87+ - ایران، ایران

    ای شیطون
    10
    136
    شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۱۰۷
    Nakamichi - لندن، انگلستان

    چه داستان لوس و بی معنی ای.
    83
    43
    شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۲
    iranian1982 - ملبورن، استرالیا

    حالا مامانه از کجا می دونسته که دختره میره تو تخت پسره میخوابه و پسره نمیره تو تخت دختره؟!
    17
    91
    شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۱۰۷
    Nakamichi - لندن، انگلستان
    تو این دور ه و زمونه کی قندون نقره نگه میداره آخه؟ اونم دختر دانشجو! همین نشون میده این داستان چرت و پرته..لوس و بی معنی بودنش به کنار! ویکی! خیلی خوشگل!! هه بیشتر ویکی ها یا چاقن یا دندوناشون کج و کوله و زرد و قیرفه ساده و کوتاه قد دهاتی..هر کی انگلیس بوده میفهمه من چی میگم..این داستان تخیلی و خالی بندی بود بابام جان...
    34
    22
    شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۴
    CanIR1393 - کانادا، کانادا
    یه داستان دروغ و طراحی شده که متاسفانه برخی افراد اینجور داستان ها را قبود می کنند.
    26
    17
    یکشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.