"جواب ندهند، با کفن و بنزین می‌روم جلوی دادستانی"

 پروانه معصومی  - ایران وایر: صدایش مثل یک نمودار سینوسی بالا و پایین می‌رود، اسم حسین را به آرامی صدا می‌زند و از بیماری‌اش که می‌گوید، صدایش می‌لرزد اما وقتی از دستگیری دوباره  پسرش حرف می‌زند و از رفتارهای غیر قانونی انتقاد می‌کند، لحنش تغییر می‌کند، کلمات را محکم ادا می‌کند و فریاد می‌زند:«می‌خواهند پسر من را بکشند. می‌خواهند یک ستار بهشتی دیگر درست کنند. حسین کلیه‌هایش را در زندان از دست داد، چرا دست از سر ما بر نمی‌دارند.»
احمد رونقی ملکی حالا برای پیگیری وضعیت پسرش هم با دادستانی تماس گرفته هم با ریاست زندان، هم به قاضی پرونده زنگ زده و هم به معاون دادستان اما هنوز هیچ جوابی نگرفته است.
 
پانزدهم شهریور ماه امسال، پسرش؛ حسین رونقی ملکی پس از توقف حکمش از زندان آزاد شد. او به دلیل  عدم تحمل توانایی تحمل کیفر، شامل عفو رهبری در عید فطر شد اما حالا دوباره به زندان بازگزدانده شده: «حسین را بی بهانه بردند. این‌ها عفو رهبری را هم نادیده می‌گیرند. به بهانه معاینه پزشکی قانونی او را به دادستانی کشاندند و بازداشتش کردند. می‌گویند حسین فرار غیرقانونی داشته، هر چه می‌گوییم حسین عفو شده و دادستانی در جریان است، حرفم را گوش نمی‌دهند.»
 
حسین رونقی ملکی فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس است. او با نام مستعار بابک خرمدین در ایران وبلاگ نویسی می‌کرد. دانشجوی مهندسی نرم افزار بود و در زمینه برنامه‌نویسی و ساخت وبلاگ و عبور از فیلترینگ تخصص داشت. او که عضو کمیته مبارزه با سانسور«ایران پروکسی» بود، در روزهای پس از انتخابات ۸۸ در زمینه مبارزه با سانسور در فضای سایبری ایران تلاش‌های گسترده‌ای انجام داد.
 
رونقی ملکی ۲۲ آذرماه ۸۸ در منزل پدری اش دستگیر شد. ده ماه پس از بازداشت، به اتهام عضویت در شبکه ایران پروکسی، توهین به رهبری و رئیس جمهوری از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.
 
او در زندان دچار نارسایی کلیه شد و چند بار تحت عمل جراحی قرار گرفت، پدرش به «ایران وایر» می‌گوید: «هنوز هم کلیه‌هایش ناراحت است، معده‌اش خونریزی می‌کند و تکرر ادار گرفته، وقتی پسر من را به زندان می‌بردند، سالم بود، اما حالا...، یک وقتی گفتند اگر پزشکی قانونی تشخیص دهد که زندانی به دلیل بیماری توانایی تحمل حبس ندارد، عفو می‌شود. تمام نامه‌های پزشکی قانونی و زندان موجود است اما حالا دوباره بچه مرا با فریب به زندان بردند. هر چه گفتم داروهایش را نیاورده برای چه بازداشتش می‌کنید، قبول نکردند. گفتند فرار غیر قانونی داشته، گفتم کجا فرار غیر قانونی داشته که با تلفن شما آمده؟ گفتم یک میلیارد و هفتصد میلیون تومان وثیقه در اختیار دادستانی گذاشته‌ایم. اما نپذیرفتند.»
 
حسین رونقی ملکی  پس از بازداشت مجدد به اندرزگاه هشت زندان اوین منتقل شده. پدرش از سرمای اندرزگاه هشت و وضعیت بد پسرش در زندان خبر می‌دهد: «حسین در اعتراض به بازداشت مجدد و این وضعیت دوباره دست به اعتصاب غذا زده است. او به حکم نا عادلانه‌اش هم اعتراض دارد و می‌گوید تا وقتی مرا آزاد نکنند، اعتصاب غذایم را ادامه می‌دهم.»
 
پدر حسین هم تصمیم گرفته در صورت عدم توجه به خواسته‌های حسین، جلوی دادستانی تحصن کند. او به «ایران وایر» می‌گوید: « تصمیم گرفته‌ام اگر به وضعیت پسرم توجه نکنند. کفن پوش جلوی دادستانی تحصن کنم. بنزین هم همراه می‌برم، جوابم را ندهند، خودم را آتش می‌زنم. بخواهند جلویم را بگیرند انها را هم به آتش می‌کشم. چون هیچکس در کشور من جوابگو نیست.»
 
او در زمان بازداشت حسین بارها تهدید شده که با رسانه‌ها مصاحبه نکند: «من نمی‌خواهم برای پسرم دردسر درست کنم اما وقتی در کشورم هیچ کس جوابگو نیست و نمی‌گذارند صدای من به جایی برسد باید با رسانه‌ها حرف بزنم. من از کلیه مقامات تقاضا می‌کنم به پرونده پسرم رسیدگی کنند.»
 
حسین رونقی ملکی بارها از سوی ماموران امنیتی به مرگ تهدید شده است. پدرش می‌گوید: «می‌دانم که این‌ها می‌خواهند پسر من را بکشند وگرنه برای چه باید بعد از عفو دوباره او را به زندان ببرند. بارها به خود حسین هم گفته‌اند، حتی خدابخشی؛ معاون دادستانی به حسین گفته بود: خیلی ها مرده اند، چه شد؟ نهایت دو سه روزی بی بی سی و صدای امریکا سر و صدا می‌کنند و تمام می‌شود. حسین هم دیروز که با خانه تماس گرفته بود به من گفت: اعتصاب غذا کرده‌ام، خودم بمیرم یا کشته شوم، چه فرقی می‌کند.»
 
حسین هنوز سی ساله نشده و پنج سال از عمرش را در زندان گذرانده است. او بارها اعتصاب غذا کرده و وضعیت جسمانی مناسبی ندارد. پدرش می‌گوید: «چرا باید در جمهوری اسلامی اینطور رفتار کنند؟ چرا پسرمن باید زیر شکنجه، دچار آسیب جسمی شود. چه کسی جواب مرا می‌دهد؟ من از رهبر، رییس قوه قضاییه و دادستان و نمایندگان مجلس خواهش می‌کنم وضعیت پسر من را پیگیری کنند.» او وضعیت فرزندش را مشابه وضعیت ستار بهشتی می‌داند و می‌گوید: «می‌ترسم بلایی که سر ستار اوردند ...» بغضش می‌ترکد، نمی‌تواند حرف بزند ...
+152
رأی دهید
-2

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۳۳
    uk_hassan - مشهد، ایران
    کجای کاری؟یه اتوبوس آدم هم که خودشون رو یکجا آتیش بزنن ککه هیشکی نمیگزه!!اصلا آه و رنج یک انسان برای اینا تعریف نشدس!!
    0
    7
    ‌پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۷:۰۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.