مردی میانسال که با شلیک گلوله پیرمرد دوچرخهساز را در خانهاش کشته بود، دیروز در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و گفت: «پیرمرد را کشتم چون پسر نوجوانم را آزار داده بود.» محمدرضا 48 ساله دیروز در شعبه 113 دادگاه کیفری به ریاست قاضی باقری و با حضور چهار قاضی مستشار در حالی پای میز محاکمه ایستاد که اولیایدم برای او حکم قصاص خواستند. این مرد شامگاه سوم اردیبهشت 90 در حالی که اسلحه در دست داشت مقابل خانه ابراهیم 73 ساله در شهرزیبا رفت و پس از گشودن در خانه با کلید یدک مقابل چشمان همسر و فرزند پیرمرد، او را به گلوله بست. این مرد دیروز به تشریح جزئیات ماجرا پرداخت و گفت از قتل پیرمرد پشیمان نیستم. قضات دادگاه هنوز حکم این مرد را صادر نکردهاند.
به قانون اعتماد نداشتم
چقدر درس خواندهای؟
لیسانس مکانیک دارم.
شغلت چه بود؟
با برادرهایم شریکی کارخانه داریم. وضع مالی بدی نداشتم.
رابطهات با همسرت چطور بود؟
همسرم 10 سال پیش طلاق گرفت و من همراه تنها پسر و مادرم با هم زندگی میکردیم.
حالا پسرت چند ساله است؟
حالا 14 ساله است و با مادر پیرم زندگی میکند. از وقتی بازداشت شدهام او شرایط سختی دارد.
چرا از همسرت جدا شدی؟
من همسرم را دوست داشتم، اما او یکباره درخواست طلاق داد و از من جدا شد. بعد از این ماجرا معتاد شدم.
چه موادی استفاده میکردی؟
شیشه میکشیدم.
چرا؟
بعد از رفتن همسرم احساس تنهایی میکردم به همین خاطر و به توصیه دوستانم سراغ شیشه رفتم.
موثر هم بود؟
نه. فقط عصبیتر شده بودم.
مقتول را میشناختی؟
با هم در یک محل زندگی میکردیم. هرگز فکر نمیکردم دست به چنین کاری بزند.
چرا تصمیم به قتل او گرفتی؟
یک روز که از سرکار به خانه برگشتم پسرم را دیدم که در پارکینگ خانه نشسته است و گریه میکند. وقتی از او ماجرا را پرسیدم گفت برای تعمیر دوچرخهاش به خانه پیرمرد رفته و پیرمرد او را آزار داده است. همان موقع تصمیم گرفتم او را بکشم.
چرا به پلیس شکایت نکردی؟
آنقدر عصبانی بودم که فکرم کار نمیکرد. تصمیم گرفته بودم هر طور شده خودم از او انتقام بگیرم.
چه مدت پس از این ماجرا نقشه قتل را اجرا کردی؟
دو ماه بعد. در این مدت پسرم را پیش یک روانشناس بردم تا با او مشاوره کند، اما پسرم به افسردگی مبتلا شده بود. من در فرصت مناسب کلید خانه پیرمرد را به دست آوردم و شبانه به خانهاش رفتم.
کلید را چطور به دست آوردی؟
یک روز که از مقابل خانهاش عبور میکردم متوجه شدم همسرش کلید را روی در جا گذاشته است. بلافاصله کلید را برداشتم و از آن یدکی ساختم. همان شب هم کلید را به پیرمرد برگرداندم.
وقتی برای قتل به خانهاش رفتی همسر و پسر کوچکش در خانه بودند؟
وقتی با کلید در را باز کردم پیرمرد با دیدن من شوکه شد و فریاد کشید. من بلافاصله شلیک و فرار کردم. چند ثانیه بیشتر طول نکشید. همان موقع صدای فریاد همسر و پسر پیرمرد را شنیدم، اما آنها در تاریکی نتوانستند چهرهام را تشخیص بدهند.
چرا قبلا در اداره آگاهی منکر قتل پیرمرد شده بودی؟
من به قانون اعتماد نداشتم به همین خاطر حقیقت را نگفتم و قتل را انکار کردم. اما حالا فهمیدم اشتباه کردم و همان موقع باید ماجرای انگیزهام از قتل را میگفتم.
اسلحه را چطور تهیه کرده بودی؟
یکی از دوستانم اسلحه را از داخل یک ماشین که متعلق به یک سازمان بود دزدید. اسلحه را از او گرفتم.
پس از قتل چه کردی؟
چند روز بعد با صاحب اسلحه که یک نظامی بود تماس گرفتم. وقتی همسرش گفت شوهرش بهخاطر دزدیده شدن اسلحهاش از داخل ماشین به دردسر افتاده است به او گفتم آن را از خیابان پیدا کردهام. با او قرار گذاشتم و اسلحه را به صاحبش پس دادم و از همین طریق هم ردیابی شدم.
فکر نمیکنی اگر به پلیس مراجعه و شکایت کرده بودی به دردسر نمیافتادی؟
نه. من از قتل پیرمرد پشیمان نیستم. او مستحق مرگ بود.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان