آرزوهای بربادرفته مرد ایرانی در زندان ژاپن
وطن امروز : اوایل بهمنماه سال جاری مرد شیکپوشی پا در دادسرای الهیه گذاشت و از ماجرای خیانت 15 ساله دامادشان خبر داد. «سعید» در ادعاهایش به بازپرس پرونده گفت: 15 سال پیش برای کار به ژاپن رفتم و چون جز خواهر و دامادمان کسی را نداشتم تصمیم گرفتم پولهایی که در آنجا جمع میکردم را برای پسانداز و خرید خانه در تهران به حساب دامادمان بریزم. 10 سال در ژاپن کار میکردم و هر ماه پولهایی را که با کلی زحمت به دست میآوردم به حساب «سیاوش» میریختم و همیشه با وی در تماس بودم و چون پولها زیاد شده بود پیشنهاد دادم برایم خانهای بخرد و وی نیز این کار را انجام داد و ادعا کرد خانهای در ولنجک خریده و کپی سند و مدارک را از طریق اینترنت برایم ارسال کرد و چون به وی اطمینان داشتم فکر نمیکردم اسناد جعلی باشد تا اینکه پس از 10 سال زندگی در ژاپن به خاطر درگیری با تعدادی از ژاپنیها دستگیر و به 5 سال زندان محکوم شدم و در این مدت کسی از سرنوشت من خبری نداشت و نمیتوانستم تماسی با ایران داشته باشم اما امید داشتم پس از آزادی به ایران بازگردم و با سرمایه و خانهای که دارم زندگی تازه و مرفهی را شروع کنم و حتی به خاطر ارتباطاتی که در این چند سال با ژاپنیها پیدا کرده بودم برنامهریزی کردم در ایران یک شرکت تجاری به ثبت برسانم و در آرامش زندگی کنم اما نمیدانستم همه این رویاها با خیانت دامادمان به باد رفته است.
سعید که چهرهای خسته داشت در ادامه گفت: 5 سال زندان به پایان رسید و با کلی امید و آرزو به ایران آمدم و زمانی که سراغ خواهرم رفتم متوجه شدم خواهرم 4 سال است از همسرش جدا شده و به تنهایی زندگی میکند.
پس از 15 سال زندگی وقتی از ماجرای طلاقش پرسیدم متوجه شدم سیاوش پس از اینکه دیگر از من خبری نشده بود شروع به بهانهگیری کرده و «سمیرا» که از این ماجرا خسته شده بود از همسرش طلاق گرفته و دامادمان با پرداخت همه مهریه خواهرم در زمان جدایی، سند و مدارکی که با نام من بود را به سمیرا داده است.
سعید افزود: هفته گذشته وقتی با سند و مدارکی که در اختیار خواهرم بود به خانهام که در ولنجک است رفتم تازه متوجه شدم اسناد جعلی است و سیاوش پول را برای خودش سرمایهگذاری کرده است. با ادعاهای این مرد، بازپرس پرونده برای ردیابی داماد خیانتکار دستور داد تیمی از پلیس وارد عمل شوند.
ماموران در گام نخست توانستند ردپای سیاوش را در یک شرکت بازرگانی بزنند و متوجه شدند داماد خیانتکار مدیرعامل این شرکت است.
پلیس در تجسسها متوجه شد سیاوش تا پیش از جدایی به عنوان یک کارمند در شرکتی خصوصی مشغول به کار بوده اما پس از طلاق شرکتی بازرگانی را به ثبت رسانده است.
ماموران که احتمال میدادند سیاوش با پولهای برادرزن سابقش این جایگاه را به دست آورده روز اول اسفند وی را دستگیر کردند.
سیاوش که اصرار بر بیگناهی داشت در گام نخست بازجوییها سعی میکرد پلیس را گمراه کند.
سیاوش وقتی پیش روی بازپرس ایستاد در اظهاراتش گفت: پس از سالها زندگی در کنار سمیرا سعی کردم بهترین زندگی را فراهم کنم اما وی بهانهگیری میکرد و هر روز توقع بیشتری از من داشت تا تصمیم به جدایی گرفتم و پس از آن با سرمایهای که از پدرم به به ارث برده بودم یک شرکت بازرگانی تاسیس کردم. هیچ پولی از سعید به من نرسیده و پولها را زمان جدایی به سمیرا دادم. سمیرا که متوجه شد همسر سابقش به وی تهمت زده به بازپرس پرونده گفت: پدر سیاوش خیلی سال پیش از دنیا رفت و هیچ سرمایهای نداشت که به ما برسد و سیاوش زمان جدایی تنها مدارک و سندی به من داد که نشان میداد خانهای در ولنجک به نام برادرم بوده اما سعید وقتی به خانهاش رفت متوجه شد خانه برای شخص دیگری است و همه سندها جعلی بوده.
سمیرا در ادامه گفت: سیاوش برای اینکه برادرم بتواند پولها را به حسابش بریزد شماره حساب مدیرعامل شرکتی که در آن کار میکرد را داده بود و پس از واریز شدن پول به حساب ارزی مدیرعامل، سیاوش پولها را برداشت میکرد و ادعا داشت خانهای خریده است.
سیاوش که سعی داشت ادعاهای سمیرا را دروغ بداند در بازجوییهای فنی پلیس و با مدارک و شواهدی که بود دیگر چارهای جز اعتراف ندید و گفت: در این مدت که پولها را پس از برداشت از حساب ارزی مدیرعامل شرکت به حساب خودم میریختم سعی داشتم آنها را برای سعید پسانداز کنم تا اینکه با یکی از کارکنان شرکت که زن جوانی بود آشنا شدم و رفته رفته علاقهام به وی زیاد شد و برای پولهایی که در حسابم بود نقشهای طراحی کردم و شروع به سرمایهگذاری و خرید یک دفتر به نام خودم کردم و چون میخواستم سعید اعتمادش نزد من بیشتر شود یک سند جعلی برای وی ایمیل کردم و چون برای زندگیام کم وقت میگذاشتم مشکلاتم با سمیرا زیاد شد و تصمیم به جدایی گرفتیم اما چون تنها بود و کسی را نداشت با قسمتی از پولهای برادرش مهریهاش را پرداختم و پس از مدتی که از من بیخبر شد، شرکت جدید را راهاندازی و با دختر جوان ازدواج کردم.