صفیه غفوری ( عروس خون بس ) بامداد امروز در زندان عادل آباد شیراز اعدام شد

این زن به نام صفیه معروف به مریم که برای پایان دادن به جنگ قبیله‌یی از سوی خانواده‌اش به عنوان عروس خون‌بس به عقد پسری از قبیله مقابل درآمده بود، متهم است در که سال 85 دختر جوانی را به قتل رسانده و جسدش را به آتش کشیده است. مریم که در آن زمان نوجوان بود بعد از بازداشت اعتراف کرد با همدستی مردی مرتکب این قتل شده و قاتل اصلی مرد جوان است اما بعد از مدتی اعتراف خود را پس گرفت و گفت به تنهایی مرتکب قتل شده است. یک سال بعد عروس خون‌بس در دادگاه کیفری استان فارس محاکمه شد اما دفاعیاتش درباره اینکه اعترافات اولیه‌اش درست است و او قتل را انجام نداده کارساز نبود و این زن به قصاص محکوم شد. او در جلسه دادگاه گفت: من دخترک را به خانه کشاندم تا مرد جوان با او رابطه داشته باشد و از او فیلمبرداری کنیم و از این راه هم او را از شوهرم دور کنم و هم ضربه‌یی را که به خانواده‌ام زده ‌است جبران کنم اما با هم درگیر شدیم و سر دختر به دیوار برخورد کرد و بیهوش شد. مرد جوانی که برای برقراری رابطه با او آمده ‌بود دخترک را خفه کرد. بعد از خانه بیرون رفت. من هم خانه را آتش زدم و فرار کردم. مریم مدعی ‌است در زمانی که در اداره آگاهی بود تحت فشار قرار گرفت و ضمن اینکه بعد از اعترافش علیه مرد جوان خانواده او که از افراد بانفوذ شهر بودند به دیدارش رفتند و قول دادند برای مریم رضایت بگیرند به شرط اینکه اعترافش را علیه همدستش پس بگیرد.

محمد مصطفایی، فعال حقوق بشر و وکیل دادگستری در وبلاگ خودش نوشت : متاسفانه علی رغم بی گناه بودن صفیه غفوری و اینکه قاتل اصلی پرونده وی شخص دیگری بود بنا به قانون قبلیه که توسط دستگاه قضایی صادر شده بود،از زندان شیراز خبر رسید که  این زن بی پناه اعدام شد.
 
وی همچنین جزئیات بیشتری از این اعدام را منتشر کرد که نوشته زیر عینا به نقل از وبلاگ ایشان در پی می آید:
 
روز گذشته، قرار بود صفیه غفوری اعدام شود. ایشان را به بهانه ملاقات، از سلوش فرا خواندند. او با هیچ کس از دوستانش در زندان خداحافظی نکرد. دادستان شیراز که تاکید بسیاری در خصوص اجرای حکم اعدام داشت، دستور می دهد که صفیه اعدام شود. تمام مراحل اعدام آماده بود، صفیه را به پای چوبه دار بردند او به شدت گریه می کرد و در آن لحظه برای اولین بار بود که گفت من قاتل نیستم و قاتل اصلی فرد دیگری است که من بازیچه وی شدم. من بی گناهم خواهش می کنم به حرف های من گوش کنید. او آنقدر التماس کرد که مسول اجرای حکم دلش به رحم آمد و حکم اعدام را متوقف کرد.
 آقای بحرینی مسول اجرای حکم، تمایلی به اجرای حکم نداشت. او هم می دانست که صفیه بی گناه است. صفیه به سلول خود بازگردانده شد. تمام اتفاقاتی که در زمان اجرای حکم افتاده بود را به دوستانش توضیح داد.
 علی رغم اینکه آقای بحرینی تمایلی به اجرای حکم نداشت. تلفن های بسیاری از جانب افراد مختلف به ایشان شد و در نهایت از جانب دادستان شیراز دستور داده شد که در اولین فرصت صفیه اعدام شود.
 آقای بحرینی تاکید کرد که برای اجرای دوباره حکم نیاز به تشریفات خاصی است که باید حتما رعایت شود. اما با برخورد شدید مقامات قضایی و تهدید مامورین وزارت اطلاعات شیراز مواجه شد.
 از لحاظ قانونی زمانی که محکوم به اعدام در زمان اجرای حکم اعلام کند که شخص دیگری گناهکار است و قتل را او انجام نداده است، مرجع قضایی مکلف است که به این موضوع رسیدگی کند و مهم تر اینکه می بایست تمام مراحل و تشریفات اجرای حکم طبق آیین اجرای احکام قصاص و اعدام اعمال شود که در این پرونده هیچکدام از مقررات اجرای حکم اعمال نشد. نه پزشکی در مراسم اجرای حکم حاضر بود و نه مراسم مذهبی صورت گرفت.
 صبح امروز که در ایران روز پنج شنبه روز تعطیل محسوب می شود و دستگاه قضایی در این روز کار نمی کند، صفیه را مجدد از سلولش فرا می خوانند. صفیه به هیچ عنوان گمان نمی کند که امروز که روز تعطیل است اعدامش کنند.
 او را به محل اجرای حکم می برند. صفیه با دیدن طناب دار از حال می رود. او از نظر جسمانی وضعیت خوبی نداشت و اگر پزشک در محل حاضر بود هرگز اجازه اجرای حکم را نمی داد. صفیه نیمی ساعتی از حال رفته بود که به هوش می آید و باز شروع به گریه و ناله می کند و التماس می کند که او را اعدام نکنند.
 دو نفر از سربازان زندان دستان او را می گیرند و با زور به بالای چارپایه دار می برند و دستان و پاهای صفیه و چشمانش را می بندند و بعد از مدت کوتاهی همه جا برای صفیه تاریک می شود و جان می دهد.
 روز سه شنبه در وبسایت شخصی خود موضوعاتی را در خصوص پرونده صفیه مطرح کردم از جمله اینکه به صفیه در زندان تجاوز شده بود و مجبور شد جنین چهار ماهه خود را سقط کند.
 بعد از اینکه این موضوع را مطرح کردم، چندین نفر از اهالی روستایی که صفیه در آنجا زندگی می کرد با از طریق ایمیل تماس گرفتند و متفق القول بودند که صفیه قاتل اصلی پرونده نیست و شخصی به نام علامی نژاد که داماد امام جمعه آن محل بود قاتل اصلی است. علامی نژاد در بانکی در همان منطقه مشغول به کار بود که با چرب زبانی توانست صفیه را جذب خود کند. او با وعده و وعیده هایی که به صفیه داد او را به خود نزدیک کرد. رحمیه ۱۴ ساله (مقتول) متوجه این ارتباط می شود و به دلیل قبلیه ای بودن محل زندگی صفیه، علامی نژاد نقشه قتل صفیه را می کشد. او صفیه را ترغیب می کند که رحمیه را به بهانه فلیمبرداری به خانه ببرد. در روز وقوع جرم علامی نژاد، رحیمیه را به قتل می رساند و از محل وقوع جرم فرار می کند. اهالی محل که متوجه غیبت رحیمیه شده بودند موضوع را به پلیس اطلاع می دهند. صفیه از ترس انگشتر ازدواج خود را به دستان رحمیه می کند و خانه را به آتش می کشد و در هنگام فرار بازداشت می شود.
 اهالی محل در روز وقوع قتل علامی نژاد را دیده بودند که با خودروی خود، پیش از آتش زدن محل وقوع جرم در اطراف خانه صفیه تردد می کند و قصد داشته است که جسد را از خانه صفیه خارج کند.
 بعد از بازداشت صفیه مسایلی دیگری مطرح می شود. فرماندار بدون مجوز قانونی به بازداشتگاه می رود و به صفیه می گوید که اگر قتل را به گردن بگیرد، رضایت خانواده مقتول را جلب خواهد کرد و تاکید می کند که نامی از علامی نژاد داماد امام جمعه برده نشود.
 صفیه در حالی که گریه می کرد، می پذیرد که نامی از او در هیچ جا به میان نبرد.
 اما وعده و وعیدهای فرماندار و دیگر کسانی که با صفیه ملاقات کرده بودند، صرفا برای این بود که پای علامی نژاد از این پرونده بیرون کشیده شود. و این طور هم شد. علامی نژاد پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد می شود.
 اما خانواده صفیه می دانستند که قاتل اصلی علامی نژاد است به همین دلیل چند نفر از اعضای  قبیله، مامور می شوند که علامی نژاد را به قتل برسانند. آنها با اسلحه به علامی نژاد حمله می کنند و گویا هفت گلوله به بدن علامی نژاد اصابت می کند اما به قتل نمی رسد.
 برادر کوچک صفیه نیز مامور می شود با خود اسلحه ای به زندان ببرد و صفیه را به قتل برساند. او در یک ملاقات حضوری اسلحه که شبیه خودکار بود و تنها می توانست یک گلوله شلیک کند را با خود به زندان می برد و در هنگام ملاقات یک تیر به بدن صفیه شلیک می کند. اما گلوله به قلبش اصابت نمی کند و صفیه زنده می ماند.
 بعد از این ماجرا برادر صفیه عذاب وجدان می گیرد و دچار ناراحتی روحی و روانی می شود.
 به نظر می رسد که صفیه نه بر اساس قانون نوشته و حتی شرع بلکه بر اساس قانون قبیله ای اعدام شد. خانواده رحیمیه و صفیه دارای نفوذ و قدرت بسیاری زیادی هستند و این نفوذ و قدرت باعث شد که عدالت زیر پا گذاشته شود….
 
محمد مصطفایی وکیل دادگستری
 

+102
رأی دهید
-329

Mehrban - رتردام - هلند
آفرین به شرفت آقای محمد مصطفایی. برایت آرزوی سربلندی و سرافرازی دارم. تنها چیزی که درد من را کمی تسکین داد شجاعت و شهامت تو در گفتن حقایق بود.
‌پنجشنبه 22 تير 1391 - 22:44
مارتين - لندن - انگلیس
چقدر جوانهای کم سن سال در زندانهای ایران به دار اویخته شدنند لعنت به هر چی اخوند کثیف مفت خور مثل خلخالی باشد چقدر مادرها از دوری فرزندانشان خون گریه کردنند.
‌پنجشنبه 22 تير 1391 - 22:45
*Fanoos* - ايران - ايران
چه خبر ناگواری..نمی دونم چی بگم....
‌پنجشنبه 22 تير 1391 - 22:49
albalooo - لندن - انگلستان
چه خدای ساکتی داریم
‌پنجشنبه 22 تير 1391 - 22:52
*Fanoos* - ايران - ايران
پس نتیجه میگیریم که میگن سر بی گناه پای دار میرود , اما بالای دار نمیرود همش کشکه !!!!
‌پنجشنبه 22 تير 1391 - 22:57
baas - روتردام - هلند
زن / اسلام / عدالت / زکی‌
‌پنجشنبه 22 تير 1391 - 23:00
ukang - لندن - انگلستان
پناه بر خدا چه داستان وحشتناکی.
‌پنجشنبه 22 تير 1391 - 23:01
STING68 - گنبد - ایران
دیوانه شدم ..............من از این همه بی عدالتی گله به کجا برم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!
‌پنجشنبه 22 تير 1391 - 23:03
ukang - لندن - انگلستان
تنها خانواده رحیمه و صفیه دارای نفوذ زیادی هستند???? پس جناب امام جمعه چی?!!!!!!!!!!!
‌پنجشنبه 22 تير 1391 - 23:09
دارچین - همدان - ایران
همون بهتر که اعدام شد. وقتی خانوادش هم کمر به قتلش بسته بودن دیگه کجا رو داشته که بره.(این رو به کنایه گفتم تا دوستان بیشتر حس کنن این دختر بدبخت تو چه وضعیت بغرنجی گرفتار شده بوده)
‌پنجشنبه 22 تير 1391 - 23:46
رياحي - مونیخ - المان
خواهشمندم از کسانی که اطلاع کامل ازسیر این پرونده که از دست چند قاضی گذر کرده ونظر واسم قاضی مانده به اخر وهمچنین آخرین امضا و اسم دادستان را و افرادی که دخل وتصرف در این پرونده داشتن را برای این جانب در همین سایت بگذارید تا بتوانیم حق پایمال شده این بخت برگشته را هرچند جبران ناپذیر بجا بیاورییم ، من قطره ای در دریا هستم ولی اگر کسی همکاری کند شاید بشود کاری کرد........ 
‌پنجشنبه 22 تير 1391 - 23:47
pooia - بریزبن - استرالیا
الان که داشتم این مطلب رو می‌خوندم یه لحظه فکر کردم این مطلب در مورد تگزاسه و دارم یکی‌ از فیلمهای وسترن رو میبینم. واقعا ایران به کجا داره میره؟ اون زنه که اعدام شده هم که وضعش خیلی‌ خراب بوده؟!!!! یه نفر و آورده که با یه نفر دیگه .. بکنه ؟!!!! خودشم که هر جا رفته یه بچه رو دستش گذاشتن !!! عجب خر تو خریه ! اون داماد امام جمعه رو هم بالاخره میکشن، چون یه بار هم این کارو کردن و به زودی به درک واصل میشه .
جمعه 23 تير 1391 - 00:26
کشور فقط ایران - تهرات - ایران
اگه این چیزهایی که مصطفایی گفته راست باشه که خون این شخص میگیره متخلفان را ولی اگر این چیزهایی که مصطفایی گفته به خاطر تمدید ویزاش و حقوق ماهیانش بوده که خیلی خاک تو سرش!!!
جمعه 23 تير 1391 - 00:48
malek khorshid - روتردام - هلند
گیج و ویج شدیم بابا، جریان اون جک است که هابیل با بیل قابیل را کشت یا قابیل با بیل هابیل ....... بالاخره صفیه با رحیمه..... یا رحیمه با صفیه ....چی‌ شد بابا.؟!؟!؟!؟!؟!؟. شاد و پیروز باشید
جمعه 23 تير 1391 - 00:56
cyrusiii - لیدز - انگلستان
معلومه که وکیل وظیفش دفاع از متهمه. هیچوقت بدون اینکه جزئیات یه پرونده جنای را بدونید قضاوت نکنید. کمی‌ هم به آن دختر نوجوان که کشتند و سوختند فکر کنید.
جمعه 23 تير 1391 - 04:47
بابک - سبزوار - ایران
این یکی از اون یکی وحشی تر قاضی از همه وحشی تر
جمعه 23 تير 1391 - 06:34
Dr.Minoo - ونکور - کانادا
دینی که اجازه هر کثافت کاری رو به مرد میده و زن فقط باید فرمون ببره و خفه شه و بعد حکم مرگ دخترکی نوجوان رو صادر میکنه که قادر به تحمل اوضاع نکبت نبوده و 1000 جور نقشه کشیده چه دینی میتونه باشه؟. چندوقت پیش وقتی شروع کردم از این بی عدالتی ها بنالم همسرم که بسیار معتقد به این اراجیف ه گفت: اگه ادامه بدی به من حرام میشی! خونت هم حلال میشه! اگه روزی هم بخوای بیای ایران ممکنه....!!!! این حرفهاش دلم رو به شدت سوزوند واشک حسرت گرمی تمام صورتم رو پوشوند !. ادامه داد: به خاطر بچه هات هم شده ادامه نده!. . .... ... ومن.. ادامه ندادم چون فرزندم رو دوست دارم از جونم بیشتر!!
جمعه 23 تير 1391 - 00:39
agh.gholami - قزوین - ایران
ایران منا ز روزگارت خجلم. وز لالهء سرخ ِ داغدارت خجلم. در ظلمتِ شب به انتظارِ سحری . در ظلمتِ شب ، ز انتظارت خجلم ! . ایران منا هر آنچه داری بُردند. با پُتک شکستند و به گاری بردند. اول، نفَس ِ ترا به زاری بستند. پس آبروی ترا به خواری بردند! . ایران منا گرچه جوان بودم من. بیدار و دلیر و کاردان بودم من. آنگه که سپاهِ دین، شبیخون می‌برد. در یاری تو چه نا‌توان بودم من ! . ایران منا، دردا ، کان دشمن تو. بُد خویش تو، چون رگِ تو بر گردن تو. آن خنجرِ کین که با دلت زهر آمیخت. همچون تنِ تو بود به پیراهن تو! . ایران منا، در لجن آلودندت. فَرّ ، سودندت به وَهن و فرسودنت. وز کیدِ کَسان که چاه می‌کندندت. آگه نشدی که آشنا بودندت !. ایران منا به خواری‌ات تن دادیم. دزدانت را به خانه مسکن دادیم. اینک خود ازآن عذاب ِ وجدان داریم. کاین گونه ترا به دستِ دشمن دادیم. ایران منا رهت به ویرانی بود. سرکردهءشبروت به رهبانی بود. غارتگر تو عالم ربانی بود. وان راهزن ِ روح ِ تو روحانی بود! ا
جمعه 23 تير 1391 - 06:22
mo.ho - تهران - ایران
واقعا نمیدونم چی بگم.فقط خسته ام از اینهمه ظلم و بی عدالتی...
جمعه 23 تير 1391 - 07:27
cyrusiii - لیدز - انگلستان
Dr Minoo, آخه این جریان چه ربطی‌ به اسلام داره؟ جریان طایفه‌ای هست خانم. تیأفهی فارس حالا ۳۰۰۰ ساله از این قوانین خون بست دارن.
جمعه 23 تير 1391 - 07:38
irane aziz - وین - اتریش
برکات اسلام عزیز برا زنان یکی‌ دوتا نیست که،،،،،
جمعه 23 تير 1391 - 08:20
farahnazb2 - ابادان - ایران
گاهی اوقات به عدالت خدا شک میکنم....
جمعه 23 تير 1391 - 09:19
spring49 - دزفول - ایران
واقعا برای تمام ایرانیان متاسفم تا کی حماقت تا کی خریت ؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 23 تير 1391 - 08:54
spring49 - دزفول - ایران
متاسفم متاسفم.
جمعه 23 تير 1391 - 09:20
ماه شب - تهران - ایران
نفرین و لعنت بر عدالت جمهوری اسلامی ایران.
جمعه 23 تير 1391 - 09:53
m.n.s - کرج - ایران
دوست عزیز فانوس جان سلام. بلی اون که گفتن سر بیگناه پای دار میره بالای دار نه اون مال قصه هاست الان دقیفن بر عکس است. مثل اون شعر سعدی که میگه تن آدمی شریف است بجان آدمیت __ نه همین لباس زبباست نشان آدمیت . ولی الان اصلش اینست که نه بابا این لباس زیبانشان آدمیت است وقتی سر بیگناه بالای دار نمیره که پای پسر امام جمعه در میان نباشد
جمعه 23 تير 1391 - 15:31
*Fanoos* - ايران - ايران
m.n.s سلام دوست عزیزم ضمن تایید کامنت بسیار زیبای شما باید بگم آره آفرین باید دیگه اینجوری گفت همیشه تر و خشک با هم میسوزنند واقعا اعدام این خانم بی گناه بی عدالت بود لعنت بر اون کسی که صندلی رو از زیر پایش کشید و .... شاد باشی عزیزم
جمعه 23 تير 1391 - 20:34
ashk.s - تهران - ایران
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
شنبه 24 تير 1391 - 02:40
tina-71 - تهران - ایران
چرا این دو نفر باید یه دختر 14 سالرو بکشونن توی یه خونه تا یه نفر بهش تجاوز کنه بعدم بکشمش ؟
شنبه 24 تير 1391 - 07:31
tina-71 - تهران - ایران
چرا این دو نفر باید یه دختر 14 سالرو بکشونن توی یه خونه تا یه نفر بهش تجاوز کنه بعدم بکشمش ؟
شنبه 24 تير 1391 - 09:07
anti-US - مونترئال - کانادا
برو بابا جمعش کن این بند و بساط چرت حقوق بشر رو. طرف چون با حکومت مشکل داره هر کاری که توی این مملکت بشه رو زرتی گیر میده به حقوق بشر. آخه این شخص آیا قاتل نیست: کسی که دختر رو با حقه برای تجاوز بکشونه فیلمبرداری کنه و در دعوا بیهوشش کنه شریک جرمه قتله. اما حتی اگر اون مرد دخترک رو خفه کرده باشه، آیا به آتش کشیدن خانه، که احتمالا قسمتی از جسد دخترک در اون آتش سوخته، اسمش چه جرمی محسوب میشه؟ اعدام حق اینجور افراد مریضه. ضمنا زنی که شوهر داره، با یک مرد غریبه یک دختر 14 ساله رو برای تجاوز کشونده تکلیفش معلومه. چنان حقوق بشر حقوق بشر میکنند که انگار اولا دنیا پاکه و دوما همه غیر از خودشون وحشی هستند.
شنبه 24 تير 1391 - 14:56
محمد طاهر حقیقتجو - کابل - افغانستان
وقتی فرماندار و سایر کسانیکه به صفیه مراجعه نموده و اسرار میدارند تا نام علامی نژاد در پرونده برده نشود، پس وی چه زمانی و به کدام دلیل دستگیر میشود که بعداً آزاد میشود. به این نکته در نوشتۀ آقای مصطفائی توجه کنید: . بعد از بازداشت صفیه مسایلی دیگری مطرح می شود. فرماندار بدون مجوز قانونی به بازداشتگاه می رود و به صفیه می گوید که اگر قتل را به گردن بگیرد، رضایت خانواده مقتول را جلب خواهد کرد و تاکید می کند که نامی از علامی نژاد داماد امام جمعه برده نشود. صفیه در حالی که گریه می کرد، می پذیرد که نامی از او در هیچ جا به میان نبرد. اما وعده و وعیدهای فرماندار و دیگر کسانی که با صفیه ملاقات کرده بودند، صرفا برای این بود که پای علامی نژاد از این پرونده بیرون کشیده شود. و این طور هم شد. علامی نژاد پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد می شود."
یکشنبه 25 تير 1391 - 12:39
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.